دل و دماغ درس خوندن ندارم . یک خورده دلزده شدم . البته موقتی هست . خودم هم می دونم . مغزم کار نمی کنه . اصلا کشش ندارم .می خوام استراحت کنم . ولی مگه می شه . هزار تا کار سرم ریخته . همه کاراشون رو بهمن محول می کنند . به خدا خسته شدم . از پا در نیومدم ولی خب خسته شدم دیگه . احتیاج به یک تفریح شاد دارم . شاده شاد . یک تفریح دسته جمعی . از اون برنامه هایی که کلی آدم توش شرکت می کنند . مثل یک کوه دسته جمعی . یک کوه با جو خالص . افراد مزاحم توش نبا شند . بد بختی اینه که نمی شه از شرشون راحت شد . هر جا که نگاه می کنی باها ت هستند ولی اونایی که می خوای باشند هیچ کدوم نیستند . همشون یک هو غیبشون زده . سرشون کلی کار ریخته . برنامشو تداخل داره . دلم خیلی تنگ شده . برا یک دونه از اون برنامه های دسته جمعی . برای تک تکشون .
راستی یک کمی هم خوشحالم . فکر می کنم نتیجه دعاهای آبجیم باشه . رابطم با بعضی ها که بهم خورده بود بهتر شده . دیگه اون حالت خصمانه از بین رفته . به جاش یک کمی دوستی اومده . نمی دونم چطوری اینطوری شده ولی خیلی غیره منتظره و ناگهانی دیدم که همه چیز درست شده . همه یک جورایی دوباره خوب شدند . فکر کنم به خاطر یک دل پاک هست . البته اصلا منظورم خودم نیست ها . یک لحظه اشتباه برداشت نکنی . :p
emrooz makarani khordam midooanm rabti be blogetoon nadareha yani be neveshteh hamintoori goftam nazar bedam ke makaraniyeh khili khoshmazast.....jatoon khali...
جدا که همچین نوشته ای همچین جوابی رو هم می طلبه . خب بازم ممنون که نظر دادی . .
مون از این همه دلگرمی