-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 23:19
مدت ها بود که با مریم نیومده بودم خرم آباد . با اینکه کلی اتفاقات جورواجور واسمون تو این سفر افتاد که خوشایند نبود بعضی هاش . ولی چقدر از بودنش احساس خوبی داشتم . چقدر جای خالیش رو این چند وقت احساس می کردم
-
خرم آباد
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 21:37
سلام . فکر نکنم دیگه کسی این بلاگ رو بخونه یا اصلا بهش سر بزنه یا نگاهی بهش بندازه . مدت بسیار مدیدی میشه که چیزی اینجا ننوشتم . امروز بعد مدت ها اومدم سر وقت بلاگ قدیمیم . هوس کردم همین جوری یک چیزی توش بنویسم . خب الان یک 5 ماهی می شه توی خرم آبادم . الان هر آخر هفته شکر خدا می رم تهران . و الا اینجا دق می کردم . ما...
-
زندگی مشترک
شنبه 15 مردادماه سال 1390 20:04
خب مدت زیادی هست که اینجا نیومدم و چیزی ننوشتم ولی اومدم یک چیز بسیار مهم بگم . البته مهم برای خودم من بالاخره مزدوج شدم امیدوارم همسرم رو بتونم خوشبخت بکنم
-
شازده کوچولو
شنبه 9 مردادماه سال 1389 01:31
شازده کوچولو بار دیگر به تماشای گل ها رفت و به آنها گفت: ــ شما سر سوزنی به گل من نمی مانید و هنوز هیچی نیستید. نه کسی شما را اهلی کرده نه شما کسی را. درست همان جوری هستید که روباه من بود: روباهی بود مثل صدهزار روباه دیگر. او را دوست خودم کردم و حالا توهمهُ عالم تک است. گل ها حسابی از رو رفتند. شازده کوچولو دوباره در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 07:52
آدم تا تو تهران هست نمی دونه به این شهر کوفتی چهقدر وابستگی داره ... ولی وقتی ازش دور می شه تازه می فهمه چقدر دلش میخواد برگرده ... حتی واسه سر و صدای ماشین هاش . واسه ترافیکش ... دود و دمش هم دلت تنگ می شه... دلت لک می زنه وسه دیدن ترافیک ... فکرش رو بکن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 22:06
Around the corner I have a friend In this great city that has no end Yet the days go by and weeks rush on And before I know it a year is gone And I never see my old friends face For life is a swift and terrible race He knows I like him just as well As in the days when I rang his bell And he rang mine but we were...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دیماه سال 1388 23:39
فصل تغییرات ... تصمیم گرفتم یک نمه عوضی شم حال میده ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 دیماه سال 1388 01:46
ضرب المثل چینی: برنج سرد را میتوان خورد، چای سرد را میتوان نوشید، اما نگاه سرد را نمیتوان تحمل کرد .......
-
انقلاب
سهشنبه 24 آذرماه سال 1388 20:42
مگر پدرانمان انقلاب نکردند تا شاه و شاهزاده نداشته باشیم.... آقا و آقازاده داریم! مگر پدرانمان انقلاب نکردند تا سیاستمان دینی شود............... دینمان سیاسی شد! مگر پدرانمان انقلاب نکردند تا اقتصادمان انسانی شود............. انسانیتمان اقتصادی شد! مگر پدرانمان انقلاب نکردند تا خیابان هایمان شریف شوند........ شرافتمان...
-
۴۸ ساعت داخل بازداشتگاه
جمعه 20 آذرماه سال 1388 11:36
بازداشت شدم توی یکی از پادگان های تهران وسط کوه . قراره که 48 ساعت آینده رو توی این خراب شده بمونم . توی یک دخمه 2*3 . از یک گوشش بوی گندی می یاد . دستشوییه . کف زمین لخت و عوره. هیچ چیز مطلقا اینجا نیست . نه نوری نه صدایی . نه وسیله ای برای گرم کردن خودم . فقط خودم هستم و لباس هام . از یک جایی سوز سردی میاد تو . مثلا...
-
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 22:49
مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر سفر نکنیم اگر مطالعه نکنیم اگر به صدای زندگی گ.ش فرا ندهیم اگر به خودمان بها ندهیم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد هنگامی که عزت نفس را در خود می کشیم . هنگامی که دست یاری دیگران را رد کنیم مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد اگر بنده عادتهای خویش شویم و هر روز یک مسیر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 22:40
وقتی کمتر سزاوارم به من عشق بورز زیرا آن زمان بدان نیازمند ترم
-
۴ شنبه سوری
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 15:42
نوروز همچنین نمادی است از سالگرد بیداری طبیعت از خواب زمستانی و مرگی است که به رستاخیز و زندگی منتهی می شود و به همین مناسبت جشن مربوط به «فروهر»ها نیز بوده است. «فروهر» یا «فروشی» گونه ای از روان است و نوعی همزاد آدمیان که پیش از آفرینش مردمان در آن جهان به وجود می آید و پس از مرگ مردمان به دنیای دیگر می شتابد و از...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 دیماه سال 1387 18:23
آخ جون چه همه شکلات خوشمزه فقط برای من خوبه ها . حالش رو می برم . هر چند ناراحتی قبلش نباشه بهتره فقط شکلاتش باشه
-
مسابقات
جمعه 15 آذرماه سال 1387 15:16
مسابقات . جالب بود . توی 30 روز فقط نیم ساعت کار کرده بودیم . گروه سرودمون اول شد . ولی طناب کشی و نقاشی ، خطاطی مقام نیاوردیم . البته رزمی هم خیلی خوب کار کردیم . بازو بسته کردن سلاح هم در کسری از یک ثانیه دوم شدیم . همه دارند راجع به جوک های بی مزه و تقلید صداهای مسخره تیممون حرف می زنند . یاد تالار گریفندور توی هری...
-
سربازی قسمت اول
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 20:29
مسافر شهر غمی !!! غریبی مثل خودمی !!! 13 آبان . 12 روز و شب میشه که از شروع خدمت میگذره . دلم تنگه . دلم داره می ترکه از غصه . البته سرم گرمه ! هر هفته 5 شنبه جمعه ها هم می ریم خونه . دلم واسه خونه زیاد تنگ نیست . یک روز در میون همش با خونه یک تماس رو دارم . دلتنگی از جای دیگست ! چیز دیگست ! کس دیگست ! حال دیگست !...
-
دوره ارزانی
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1387 21:31
دوره ارزانیست . شرف اینجا ارزان. تن عریان ارزان . آبرو ارزان و دروغ از همه چیز ارزانتر . چه تخفیف بزرگی خوردست قیمت انسان ها
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 خردادماه سال 1387 23:53
دلم می خواد برم سفر . دلم می خواد سفر بهم خوش بگذره
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 20:27
وقتی کسی را دوست داریم نیازی نیست بدانیم در بیرون از ما چه می گذرد زیرا همه چیز در درون ما می گذرد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 02:30
ما کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم. ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن. و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن. این حقیقت زندگیه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 22:12
دلم تنگ است . دلم تنگ است . دلم اندازه حجم قفس تنگ است . سکوت از کوچه لبریز است . صدایم خیس و بارانیست . نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانیست ... هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم یا حتی از تو با خودم یک لحظه صحبت بکنم هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم شعرش بی ربط بود . اما...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 13:30
تولدم مبارک ... ۲۵ مرداد تولدم بود و ... جاتون خالی ... بود یا نبود ؟؟؟ اشکان واسم تولد گرفت و کلی از دوستانم رو هم دعوت کرده بود و من رو به قول خودش سورپرایز کرد ... تولد باحالی بود ... جای اونایی که نبودن خالی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 تیرماه سال 1386 12:11
ما که هستیم ؟ عجب بی پا و دستیم ... همه عاشق کش و دشمن پرستیم . به رغم دوست با دشمن نشستیم ... ما که هستیم ؟؟ عجب بی پا و دستیم ... از من دلگیر نباش ... من همون آدم قدیمی هستم .
-
سانسور
دوشنبه 18 تیرماه سال 1386 01:49
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس شششششششششش گفتند خود سانسوری کن . خب می کنم . چون هر چیزی رو گفتند ننویس توی بلاگت . خب راست میگند آدم نباید به خاطر خودش دیگران رو ناراحت کنه . یاد بگیریم که تنها واسه خودمون زندگی نمی کنیم .
-
واسه بهترین بهترین دوست
سهشنبه 12 تیرماه سال 1386 00:21
دلم قده یک دنیا گرفته . آخه چی شده ؟ چرا یک هویی این طوری شدی ؟؟ حالا هی بیا داد بزن که داری گیر می دیا . ولی قده یک دنیا دلم گرفته . اینم سومین هفته که ازت خبری نیست دوست خوبم . یک دوست واقعی اونی هستش که وقتی میاد که تموم دنیا از پیشت رفتن. دوستی واقعی مثل سلامتی هست ارزش اون رو معمولا تا وقتی که از دستش بدیم نمی...
-
بیبیل
شنبه 2 تیرماه سال 1386 15:57
سلام بیبیل دلم برات تنگ شده با وجود اینکه می دونم جایی نرفتی نمی دونم چرا اینطوری شدی ولی امیدوارم زودی بیای بیرون از حست
-
روز فوق العاده با ارزش
شنبه 26 خردادماه سال 1386 00:54
دیروز برای من روز فوق العاده ای بود . ( انسانی ) رو بعد از مدت های مدید ملاقات کردم . دلم براش یک ریزه شده بود . خدا همراهش باشه .
-
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 23:21
۱ - امروز می خواستم ۳ یا ۴ نفری بریم پارک ارم ۲ - تصمیم گرفتم که با بچه ها تعداد بالا بریم پارک ارم که حالش هم بیشتر باشه ۳ - همه موافق بودند و همه چیز بر وفق مراد بود ۴ - ماشین بیشتر از حد هم داشتیم ۵ - به علت ماشین نداشتن کنسل شد ۶ - کلی غر شنیدم ۷ - خودمون هم دیگه نتونستیم بریم و روزمون کوفتمون شد . ۸ - به من چه که...
-
friends
شنبه 19 خردادماه سال 1386 15:12
that;s enough for me
-
دوست
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 01:51
من اینجا چی کار می کنم ؟ اونم این وقت شب !! ساعت 1:30 صبحه ... می دونم که حالم خوب نیست ... مغزم تعطیله تعطیله ... همش و همش گذشته جلوی چشمم هست . نه حال و نه آینده ... هیچ کدومش این قدر که گذشته واسم ملموس هست برام ارزشی نداره . دلم پره . پره پر . نه از آدمها ... دلم پره . 2 ، 3 نفر توی گذشته من وجود داشتند که الان...