امروز تصادف کردم . الحمد لله چیزیم نشد . ولی بدنم خیلی درد می کنه .

یواشکی رفتم در گوش خدا گفتم که هیچ کسی نفهمه . این قدر یواش گفتم که حتی خودم هم نشنیدم ولی اون شنید به خوبی هم شنید و جواب داد . با خودم گفتم که گفتن این همه حرف با اون نیاز به خلوت ویژه ای داره . زمانی که نه کسی با من کار داشته باشه نه من فکرم بخواد به جای دیگه ای مشغول بشه . برا همینم سر صبح رفتم دم در خونش . با اولین ضربه من به در دیدم که در رو به روم با آغوش گرمی باز کرد . کلی خوشحال شده بود که اومده بودم پیشش . باهاش که صحبت کردم گفت حالا هر آرزویی داری بگو منم دیدم که خیلی آرزو دارم که ازش بخوام ولی یادم اومد که باید یه سری آرزوی دیگه هم بکنم یعنی ازش بخوام که یه سری آرزوی دیگه هم بر آورده کنه برا همینم براش از 0 تا 16 گفتم . خدا گفت همینه گفتم نه . 19 و 20 هم رو بهش گفتم باز ازم پرسید همینه پس 17 و 18 کجاست بهش گفتم خدا باید اینا رو از خودش بپرسی من اونا رو بلد نیستم ولی می خوام که اون دو تا رو خیلی خیلی بر آوردشون بکنی . یه لبخندی بهم زد و گفت کمتر کسی تا به امروز آرزوهایی به این خوبی کرده . هر کی میاد میگه خدایا خونه ، پول ، ...

ولی بازم گفت که آرزوهای کوچیکی رو درخواست کرده چون هر کسی اگه بخواد و تلاش کنه می تونه به این خواسته ها برسه . به دست آوردن ایمان قوی نتیجه تلاش و خواست خود بنده هاست . نداشتن غرور و ریا رو انسان اگه بخواد با کمی کوشش می تونه بدست بیاره . مفید بودن برا دیگران نیز به خود شخص بستگی داره . برا پیدا کردن مسیر صحیح من بهشون راه رو نشون دادم  ولی بازم در زندگی کمکشون می کنم . راده قوی رو خود آدم ها به وجود می یارند . اگه ایمانت رو قوی کنی می تونی هم درست فکر کنی هم رو خودت کنترل بیشتری داشته باشی . بهش گفتم اون می خواد ادعا هم نداشته باشه . بهم جواب داد مومن هیچ ادعایی نداره چون همه چیز رو متعلق به خدا می دونه . دیم حق با اونه .  

بعد به خدا گفتم خدا یا منم یه سری در خواست ازت دارم ولی به نظرم این آرزو ها این قدر قشنگ و عالی یه که نمی تونم ازشون صرف نظر کنم برا همینم خدا یا ، خدای خوب و نازنینم ازت می خوام که این آرزو ها رو برا ی منم بر آورده بکنی . و بهش گفتم که بازم بهت سر می زنم اونم بهم گفت هر وقت که بیای در خونه من به روی تو بازه .

می نویسم تا بخونی ، می نویسم تا بدونی ، می نویسم تا بیشتر بشناسی ، می نویسم تا فکر کنی ، می نویسم تا تصمیم بگیری  و می نویسم تا نظر بدی و با لاخره می نویسم تا بنویسم و با نوشتنم تو از خودت سوال کنی که چرا می نویسه ؟ برای کی می نویسه ؟ از نوشتنش چه هدف و منظوری داره ؟ و آیا با نوشتن به هدفش رسیده یا نه ؟

می نویسم چون فکر می کنم و فکر می کنم چون هستم و وجود دارم . و وجود دارم چون ...

سلام . سلام گرمم رو به همه دوستام هدیه می کنم . این سلا م یه سلام معمولی نیست یک سلام ویژه هست که باهاش برای بقیه آرزوی سلامتی می کنم . پس قدر این سلام مخصوص رو بدونید . خب بعد از سلامم بهتون ، براتون آرزو می کنم که هر جا و در هر موقعیتی هستید شاد و موفق و سر بلند باشید و هرگز براتون اتفاق بدی نیفته . حالا هر کجا که می خواید باشید ، باشید . همین بغل ، تو تهران ، تو ایران یا ... .

خلاصه که ازتون می خوام هرگز تو زندگی نا امید نشید و به آینده امید وار باشید و بگید فردا مسلما از امروز بهتر خواهد بود و هیچ چیز و هیچ کس نتونه ناراحتتون کنه . اصلا چرا باید ناراحت بشید . بقول سهراب سپهری : از چه دل تنگ شدی ، دل خوشی ها کم نیست .

خب سر فراز باشید .

خب من که نمی دنم این  valentine  که می گند چی چیه ولی می دونم خوراکی  نیست وگر نه من حتما یه چیزایی ازش شنیده بودم . می گند مال عشاقه . هه هه . مگه دیگه کسی هم عاشق می شه . اوووووووووووووووواه  یک زمانی اونم قدیم ندیما تو داستان های نظامی و عطار می گفتند وجود خارجی داشته ولی الان نایاب شده . اگه می شه آمپولش رو بدید ما هم بزنیم ، می گند خاصیت داره .

این ولنتاین همون نیست که توش کدو میزارند ؟

 نه بابا هادی جان دلبندم اون یه چیزه دیگست تو این کادو میدند . چه می دونم حرف های خوب خوب می زنند و از این جور کارا .

خب باشه منم برا اصغر آقا یه دونشو می خرم . بنده خدا اونم دل داره دیگه . :p

خب حالا هر چی که هست از ما به همه اونایی که احساس عاشقی می کنند نصیحت که نکنید این کا را رو . آخر عاقبت نداره . حرف گوش بده بچه جان. امروز این کارا رو می کنی ، پس فردا دیگه سیگاری هم میشی .!!!؟؟ چه ربطی داشت ؟ خودم هم نمی دونم . خلاصه که از ما گفتن بود بعد نگی نگفتی ها .

Mokhlese kaloom ke happy valentine

مریم واقعا که نمی تونم هر سری که پیشم هستی نسبت بهت احساس ویژه ای پیدا نکنم . خودتم می دونی که یک سر و گردن از بقیه بالاتری . وقتی هستی من غرق در لذت می شم . با اون لباس سفید و سبزت . با اون قد بلندت و اون بدن ظریف و لطیفت . وقتی پیش منی مستم می کنی . می خوام از هوش برم . به نظرم پیدا نمی شه اونی که به پای تو برسه و بخواد با تو رقابت بکنه . من یکی که عاشقتم . هر سری که پا تو اطاقم می زاری اطاقم پر می شه از عطر تن تو . تا مدت ها از عطر تو من گیج می شم . فکر نمی کنم خدا تا به امروز گلی به این خوشبویی آفریده باشه . این قدر عطر آگین و معطر و مست کننده و زیبا . می گند رز نماد عشقه ولی من یکی اگه بخوام گلی به کسی بدم حتما اول از همه تو رو انتخاب می کنم .

این بار می خوام برای تو بنویسم . فقط و فقط برای تو و نه هیچ کس دیگه .

می خوام بدونی که کار خیلی سختی رو ازم خواستی . واقعا هیچ چیز سخت تر از ، از دست دادن یک دوست خوب ، یا صحبت نکردن باهاش نیست . به نظر تو این طور نیست ؟

شاید بگی : ما که هنوز دوست هستیم فقط دیگه با هم صحبت نمی کنیم . ولی من میگم اساس و پایه هر دوستی صحبت کردنه . دو تا دوست صمیمی هم وقتی چند وقت با هم صحبت نکنند ، هر چند که به یاد همدیگه هستند ، ولی بازم همدیگر رو فراموش می کنند . یواش یواش ، همون گرفتاری های زندگی که برات گفتم ، باعث می شه نسبت به هم بی تفاوت بشند . مثل همون آدم بزرگا .

تا حالا دیدی که دو نفر که مدتی همدیگر رو ندیدند چه طوری با هم سلام ، احوال پرسی می کنند .

اولش یه سلام گرم ، بعد چاکرم ، نوکرم ، بعد یک احوال پرسی سرد و بی روح که نشانه این هست که دو طرف با اینکه همدیگر رو یک زمانی دوست داشتند ، الان دیگه نشانه ای از اون دوستی ندارند و فقط می خواند با چند دقیقه احوال پرسی همه چیز رو تموم کنند و برند پی زندگی خودشون .

در صورتی که دو تا دوستی که کنار هم هستند حتی اگه هیچ حرفی هم با هم نزند ، به هیچ عنوان راضی نمی شند که از هم جدا بشند .