بازگشت به خانه

خب برگشتم سر جای اولم ... خونه آدم یک چیزه دیگست ...
دیگه باز فقط برای تو می نویسم ...
همین یک خونه کافیه ...

هم صحبت من رو ندیدی ؟ دلم تنگ براش ...

دست به نگین انگشتر سایید. دیو ظاهر شد.
- ارباب چه خدمتی از من ساخته است؟
- بشین چار کلوم با هم حرف بزنیم...
- حرف، ارباب؟
- آره...حرف...
- چه باید بگویم ارباب؟
- نمی دونم ...مهم نیست...چار کلوم حرف بزنیم دلمون واشه. همین.
- ارباب ........... می خواهید تا زیبا ترین بانوی گیتی را در برتان حاضر کنم؟
- بی خود زحمت نکش. می خوام حرف بزنم و حرف بشنفم. چه فرق می کنه که طرفم زشته یا خوشگل. یا اصلا زن یا مرد. همین خودت خوبی.
- ارباب، من شهرزاد قصه گو را توصیه می کنم. او شبی رویایی برایتان خواهد ساخت.
- شهرزاد که حرف بزنه من باید لال بشم و گوش بدم. می گم می خوام دو کلوم حرف بده بستون کنم.
- شعبده ای شما را به ذوق خواهد آورد. مایلید جادویی ساز کنم؟
- جادو چیه؟ شعبده کدومه؟
- تا چشمی بر هم نهید سفره ای لبریز از اطعمه و اشربه خواهم آراست.
- بابا چرا انقدر حرف می کشی. بشین چار زانو مثل بچه ی آدم می خوام باهات درد دل کنم. نه اصلا تو بگو. دق نکردی تو این نگین به این کوچیکی؟ چند وقته اون تویی؟
- لب تر کنید تا رامش گری از شهر پریان بیاورم. رامش گری که نغمه از بهشت ربوده.
- حرف رقاص مطرب رو نزن که اعصابم مگسی می شه. هم کلوم می خوام. اونم یکی که مثل آدم بشینه اختلاط کنه. نه که دست تو سر و گوشم بکنه.
- میل شما به آتش تن دخترکی نو ست. الساعه فرشته ای به بسترتان خواهم سپرد.
- باز زر خودشو می زنه. بیا برو گمشو. نخواستیم اصلا. بیا برو تو جات.
- آیا خواهان قصری هستید؟ قصری بر فراز ابرها؟
- بیا برو این تو لعنتی.
- هوس جشنی در سر ندارید؟ جشنی که در آن پادشاهان هفت اقلیم میهمان بزم شمایند؟
- داداش غلط کردم. به گور جد و آبادم خندیدم. دست وردار. نمی خوام. نمی خوام.
- امر کنید تا سلطان گیتی گردید. به چشم بر هم نهادنی.
- ......
- مایلید...
- ......
- می خواهید...
- ......
- میل دارید...
- ......

برای تو

امروز شادم کردی . شاده شاده شاد ... ممنونم ازت .
با اینکه اول ناراحت شده بودم ولی بعد از زنگت یک دنیا شاد شدم .
ممنونم ازت . خیلی ممنونم ...

سلام . به سراغ من اگر می آیی ... ( البته اگه می آیی )
نرم و آهسته بیایید ...
چون که دیگر ترک برداشته
چینی نازک تنهایی من .

این شرار سرد خاکستر شده

 

این منم ای مهربانان این منم

 

این گل پژمرده پر پر شده

 

این منم یا نغمه ای کز تار عشق

 

جست و غوغا کرد و خاموشی گرفت؟

 

این منم یا نقش صدها آرزوها

 

کاینچنین گرد فراموشی گرفت

خدایا ...

حیف دلم نمی یاد حرفای تو دلم رو بنویسم

فقط ...

ولش کن اصلا ...

آب تو هاون کوفتن هست ...

بین حرف تا عمل ... بین عمل تا پایبندی به عمل ... بین شنیده ها و درک کرده ها ... بین
 عقل و شعور ... بین قبول کردن و نکردن ... بین خالی کردن دل و نکردن ... بین ... و .... فاصله زیاده .

حیف من ... صد حیف من ... حیف تو ... صد حیف تو ...

آخرشم خالی نشدیم ... نه این بار من شدم .خوبم خالی شدم . 

کاشکی یکی کارهایی که من برای تو می کنم رو برات می کرد ... بعد هر چی از دهنت در می یومد نثارش می کردی ...

کاش واسه یکی این کار ها رو می کردی البته کردی  زیادم کردی ... بعد وقتی حقت رو این طوری کف دستت می زاره با حرف ... می دیدم حالت چطوریه ... 

لعنت به زبون سرخ ... که فقط دل آدم ها رو می شکنه ... لعنت به دل پر که وقتی می سوزونه می زنه همه چیز رو می سوزونه ... لعنت به حرف های نزده که قرار نیست زده بشه ...

آدم هر چی واسه یکی بیشتر خوبی بخواد باید بیشتر جواب پس بده . یا بیشتر متلک بشنوه ... آخرشم بدهکار شه .

بابا به اون خدایی که می پرستی قسم ...
اصلا ولش کن ... این نیز بگذرد ... هر جور بگذرد بزار بگذرد ...

آخخخخخخخخخ که این چند روزه چقدر وقت صرف کردم که کمکی بهت بکنم . حتی به قیمت فحش و بد و بیراه شنیدن ...  یا خیلی قیمت های دیگه ... سنگین ترین قیمت ها ... که درکشم نمی کنی ... یا می کنی ...

حقم این حرف ها نبود که بهم زدی ...