دنبال نگاهها نرو چون می تونند گولت بزنند .دنبال دارایی نرو چون کم کم افول می کنه . دنبال کسی باش که باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند می شه یک روز تیره رو روشن کرد . کسی رو پیدا کن که تو رو شاد کنه .

فقر و فحشا

فقر و فحشا

 

چند روز پیش توی دانشگاه سید جواد محمدی رو دیدم . سد جواد سابق بر این رییس دفتر رییس دانشکده قبلی یعنی جوادی بود . از اون مردهای نیک روزگار هست . آدم که باهاش حرف می زنه لذت می بره .

نمی دونم سر چی شد که یک هو صحبتش رفت طرف درد این مملکت و بدبختی مردم .

می گفت :

مدتی قبل فیلم فقر و فحشا رو دیدم و های های داشتم گریه می گردم . می گفت آدم وقتی وضع رقت بار این مردم رو می بینه که چطور دارند با بد بختی زندگی می کنند اگه بمیره از خجالت و ناراحتی حق داره .

میگفت که چند وقت قبل یک پدری با دو تا بچه هاش خودکشی کرده بودند که بچه هاش مردند ولی تونستند پدره رو نجات بدند . وقتی ازش پرسیدند که چرا این کار رو کردی . گفت یک روز اومدم خونه دیدم بچه هام از زور گرسنگی دارند پوست هندونه رو می خورند . می گفت های های گریه کردم . به خودم گفتم . من زندم و بچه هام دارند پوست هندونه می خورند اگه من بمیرم روزگاره اینا به کجا می کشه . چه بلایی سرشون می یاد . من هنوز نمردم و وضع اینا اینه . پس با خودم گفتم چه بهتر که الان خودمون رو بکشیم .

 

آره اینه وضع این مملکت . می گفت به خودتون نگید که دولت باید کاری بکنه . چون نمی کنه . دیدید که نمی کنه . این قدر غرق شدند خودشون در مسایل مادی و .... که دیگه اصلا به فکر این مردم نیستند .

تویی که اسمت بچه مسلمون هست و ادعات اینه چرا کاری نمیکنی . خیال می کنی که خیلی سخته . نه به خدا سخت نیست . تویی که هر روز می یای اینجا ساندویچ می خوری دو روز نخور پولش رو بده به یک خانواده مستحق . چی ازت کم می شه . تویی که صد دست لباس داری چی ازت کم می شه که دو دستش هم بدی به یک خانواده مستحق و نیازمند . به جای اینکه هر روز با تاکسی بری این ور و اون ور دو بار هم با اتوبوس برو اون بقیش رو بده به یک خانواده . خیال می کنی که هیچ چیز نمی شه ولی همون  پول می تونه به یک خانواده کمک کنه . به جای اینکه لباس شصت هزار تومنی بری بخری یک لباس ارزونتر بگیر و ما بقیش رو کمک کن . 300 هزار تومن می دی بینیت رو عمل کنند که مثلا خوشگل تر شی ؟؟؟؟ 2 ملیون می دی که بری مکه ؟؟؟؟ خیال می کنی مکه رفتن چیه ؟؟؟ خدا به سر شاهده که اون پول رو اگه به چند تا نیازمند کمک کنی صد برابر اجرش بیشتر هست .

اسم خودمون رو گذاشتیم بچه مسلمون . لایق این اسم هم نیستیم .

طرف می یاد روزی یک سکه ده تومنی میندازه صندوق صدقات تا از سر خودش وا کرده باشه . اون زمانی که میگفتند صدقه هفتاد تا بلا رو دفع می کنه منظور کمک بود به کسی ، خانواده ای به این می گند صدقه . وقتی می گفتند صدقه هفتاد بلا را دفع می کند منظورشون این نبود که یک سکه ده تومنی  بندازی که باهاش یک آب نبات چوبی هم نمیشه خرید تو این  زمونه .

می گفت که آدم وقتی این فیلم رو می بینه گریش می گیره . خیال میکنید که مثلا این همه دختری که به سمت فساد می رند همشون دنبال شهوت هستند . به خدا نه . خیلی هاشون از روی نداری و بدبختی  به این سمت کشیده می شند . طرف برای تامین معاش زندگی خودش و خانوادش می یاد به این سمت کشیده می شه . مثلا خیال می کنید همه اینایی  رو که می برندشون کشور های عربی برای این کار همشون دنبال شهوت هستند ؟؟ باور کنید نیستند . فقر به این سمت می کشدشون . طرف برای اینکه مثلا پدرش نیفته زندان یا خانوادش از گرسنگی نمیرند به این سمت رو می یاره .

واقعا به خودمون می گیم بچه مسلمون . مایی که برای یک مارک لباس حاضر هستیم فلان قدر پول بدیم ولی وقتی یک فقیر یا یک شخصی که واقعا محتاج هست و با سیلی صورت خودش رو سرخ نگه می داره رو می بینیم رومون رو می کنیم اون ور که نبینمش که مبادا وجدانمون درد بگیره .

چی می شه که یک ذره کمک کنیم . به کجا بر می خوره . بزار بگند سید جواد یک دست لباس بیشتر نداره . بزار بگند همیشه با همین یک دست لباس می یاد دانشگاه .

می گفت اون آدمی که هر روز مثلا دست دوست دخترش رو می گیره می بره بیرون می بردش کافی شاپ یا صد جای دیگه و هر روز براش فلان قدر خرج می کنه . چی می شه یک روز نره بیرون و اون پولش رو کمک کنه .

 

من که وقتی این حرف ها رو از سید جواد شنیدم واقعا خیلی بهم برخورد . شما رو نمی دونم ...

 

 

برام همه چیز داره رنگش رو ازدست می ده . ارزشش رو . میگه دقت کردی که چه قدر رابطمون ضعیف شده . می گم آره . اما دو طرفه بوده . هیچ چیز یک طرفه نیست . می گه نمیتونی فراموش کنی . ولی من فراموش کردم . خیلی برام سنگین بود . خیلی ... خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو کنی ... می خواستم بگم که ... ولی گفتم نه ... گفتم دلیلش حرف نزدنه ... می گفت ربطی به حرف نزدن نداره ولی من می گم داره . چون خیلی وقت ها وقتی آدم ها حرف می زنند می تونند حرف های دلشون روبهم بگند و خیلی از مسایل رو حل کنند . مثل اون قدیما ... بهش گفتم نخواستیم که حل شه ... هی ادامش دادیم ... خواسته یا نخواسته ...
گفتم همین باعث شد که دور شیم . گفت لازم بود ... لازم بود که یک مدت دور شیم تا بیشتر فکر کنیم ... و هنوزم لازمه ...
نمی دونم یعنی هنوزم لازمه که از هم دور شیم . هر روز دور تر و دور تر .
می گفت شاید باید بیشتر خودمون رو بشناسیم . شایدم باید بیشتر همدیگر رو بشناسیم . شاید باید بیشتر به همدیگه توجه کنیم و خواسمون باشه نریم به شمت چیزهاییی که باعث آزار و ناراحتی همدیگست . شاید اون وقت دوستانه تر و راحت تر بشه برخورد کرد .
هیچی نگفتم چون یک دنیا حرف داشتم . به اندازه تموم زمانی که حرف نزدم . ... شاید فقط من مقصر نبودم  ... انصاف هم خوب چیزیه ... شاید هم تقصیر خودمه ...

بازم سلام . چطوری ؟ خوبی هادی جان ؟ چه خبر . یک مدتی نبودی دلم واست تنگید گفتم بیام یک سری بهت بزنم .. نمیدونی چه ذوقی می کنم میام می بینمت .  . این آیکون هم باحاله ها . ما رو نمی بینی خوش میگذره ؟ به شما که بیشتر خوش می گذره . راستی یک سری چیز می خوام بنویسم باحال ولی باید حسش بیاد .  . حالا به موقعش

آزموده را آزمودن خطاست

آن کس که یک بار مرا فریب دهد برای او ننگ است ولی کسی که دو بار فریبم دهد ، ننگ برای من است ..

خطا کردن یک کار انسانیست ولی تکرار آن یک کار حیوانی .

تجربه میوه ای است که هرگز آن را نمیچینند مگر پس از گندیدن .

تجربه همیشه به نفع انسان نیست زیرا هیچ حادثه ای دو بار به یک شکل رخ نمی دهد .

تجربه طبیبی حاذق است که فقط پس از بیماری به ملاقات شخص م آید .