گمان می کنم که شازده کوچولو برای گریختن از آنجا از مهاجرت دسته ای پرندگان صحرایی استفاده کرد . صبح روز حرکت سیاره اش را خوب مر تب کرد . تنوره آتش فشان های روشن را به دقت پاکیزه کرد . دو آتش فشان شعله ور داشت که صبحانه اش را به آسانی با آنها گرم می کرد . یک آتش فشان خاموش هم داشت ولی به قول خودش : (( آدم که کف دستش را بو نکرده )) . پس تنوره آتش فشان خاموش هم پاکیزه کرد . آتش فشان ها اگر خوب پاک بشوند آرام و مرتب می شوزند و گر نمی گیرند . شعله آتش فشان ها هم مثا شعله آتش بخاری است . البته ما ، در کره زمین ، بسیار کوچکتر از آنیم که بتوانیم آتش فشان هایمان را پاک کنیم . برای همین است که این همه دردسر برایمان درست میکنند .
شازده کوچولو با دلی گرفته آخرین نهال های بائوباب را نیز از ریشه کند . گمان می کرد که دیگر هرگز به آنجا بر نمی گردد .اما همه این کارهای یکنواخت روزمره در آن صبح برایش لطف دیگری داشت و هنگامی که آخرین بار گل را آب داد و خواست تا حباب شیشه ای را روی آن بگذارد . حس کرد که دارد به گریه می افتد . رو به گل کرد و گفت
- خداحافظ
ولی گل جواب نداد .
شاهزاده دوباره گفت :
- خداحافظ
گل سرفه کرد . ولی این سرفه از زکام نبود . سر انجام به زبان آمد و گفت :
- من احمق بودم . از تو عذر می خواهم . امید وارم که خوشبخت بشوی .
شازده کوچولو از اینکه ملامتی از گل نشنید تعجب کرد . حیرت زده و حباب به دست ایستاده بود و از این مهربانی آرام سر در نمی آورد .
گل گفت :
- آره ، من دوستت دارم . تو هیچ وقت این را نفهمیدی . تقصیر خود من بود . حالا دیگر اهمیت ندارد . ولی تو هم مثل من احمق بودی . امید وارم که خوشبخت بشوی ... این حباب را بگذار کنار ، دیگر آن را نمی خواهم .
- ولی آخر باد ...
- من آن قدر ها هم زکام نیستم ... هوای خنک شب سر حام می آورد . آخر من گلم .
- ولی حیوانها ...
- من باید جور دو سه تا کرم حشره را بکشم تا بتوانم با پروانه ها آشنا بشوم که گویا خیلی خوشگل اند وگر نه دیگر کی به دیدنم می آید ؟ تو که رفته ای به دور دورها . از حیوانات گنده هم نمی ترسم . من برای خودم چنگال دارم.
و با شاده دلی چهار تا خارش را نشان داد سپس گفت :
- این قدر طولش نده . حوصله ام را سر می بری . تو تصمیم گرفته ای که بروی . خوب برو !
زیرا نمی خواست که شازده کوچولو اشکهایش را ببیند . گلی بود تا به این حد مغرور و از خود راضی .
سلام عزیزم.همیشه رابطه خار و گل واسم جالب بوده!!
:)
ساملیک.عرض شود که آراستن بلاگ خوبه٬ ولی به نظر من زلمبو زیمبو نباید باشه.زت زیاد.
اینم از معرفی. *:
هادی چه کردی با بلاگت.چشم در اومد.
بلبلی گفت سحر با گل سرخ ، کاینهمه خار بگرد تو چراست ؟؟؟ گل خوشبوی و لطیفی چون تو ، همنشین بودن با خار خطاست !!! ...