هی . نمیدونم . ولی یک ذره شعور داشته باش .
تولد بچه مردم رو کوفتش کردی . خیلی لذت بردی ؟؟؟
آبروش رو داشتی می بردی . کما اینکه تقریبا بردی . لذت داشت نه ؟
اسرار مردم رو فقط اگه دختر باشند خوب بلدی حفظ کنی آره ؟؟  که مثلا ازم قول گرفته بود چیزی نگم .
یک کم به خودت بیا بابا . تو همین ۲ هفته ببین چند نفرو از خودت ناراحت کردی . آخرشم ناراحت شو بگو اسم خودشون رو گذاشتند دوست .
می زنی دهن بچه مردم رو با کارات سرویس می کنی . هم  کسی که خبر رو بهت داده بی اعتبار می کنی . بعدش آخر سر از اینکه فرداش دیگه بهت هیچی نمیگند ناراحت می شی یا می گی من باید فلان چیز رو از فلانی بشنوم . دددد خب از بس که رو اعصاب راه رفتی .
.... هی میخوام .. ولش کن . من نمیدونم چرا ...
ولی خوبه آدم یک ذره بشینه رو کار هاش فکر کنه . بدون اینکه از زبون تلخ دوستاش رنجیده خاطر شه . آدم خوبه یک ذره منصف باشه . همش یک ذره .
من اشتباه زیاد کردم . سعی دارم هر کدومش که باعث رنجیده خاطر شدنت شده تر ک کنم .
 ولی جان اونی که دوستش داری قسمت می دم ...  این کارارو نکن .

این طوری که پیش میری به خدا قسم هر روز چند نفر رو از خودت دلگیر می کنی . آخرشم می خوای بگی به ...
خودت یک کاری میکنی . بعدش هم که جوابش رو پس میگیری دلخور می شی . خب نکن .
بعدشم می گی تازه گیها واسه حفظ کردن دوستی هام تلاشی نمیکنم . اگه تلاش نمی کنی لا اقل خرابش نکن .
هرگز نرسی به کعبه ای اعرابی .. این ره که تو می روی به ترکستان است .
نظرات 10 + ارسال نظر
// شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام....آقای ....میدونم که داری کامنت منو میخونی برو متحول شو که عمرا میدونم نمیشی...با این کارات میخوای چیو جبران کنی؟..ها؟؟....نکنه کمبود روانی داری...... راستی هادی جون ..ایول خوب گفتی...اما این بابا نه تنها به ترکستان میره که اصلا خودش ته ترکه...

دایره مهربون شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:24 ق.ظ

سلام هادی جون من.....آره والا یه عده اصلن مثینکه......ولش کن...اینا با این حرفا به جایی نمیرسن

حامد شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:00 ق.ظ

واقعا ما داریم به کجا میریم ؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!

٪٪- شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:19 ق.ظ

salam
doostato az dast nade, del shekoondan chiziye ke sakht mishe jobran she, hichvaghtam nagin ke mohem nist.
BE AWARE OF WAT YOU ARE EXACTLY DOING

شادی شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:32 ق.ظ http://royayenatamam.blogfa.com

از زمزمه دلتنگی از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی نه روی سخن داریم
آوار پریشانی ست رو سوی چه بگذاریم
هنگامه ویرانیست خود را به که بسپاریم
نمیدونم چرا گاهی ما آدما یادمون میره کی هستیم اینجا چی کار داریم چرا گاهی یادمون میره ما آدمیم نه...........
نمیدونم کاش هممون یادمون باشه همون جور که اومدیم یه روز میریم پس انقدر ................
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووس س س هادی جان تا بعد:شادی

بهاره شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:04 ق.ظ http://www.najvayegharibi.blogfa.com

از دست تو یه کاری می کنن بعضی ها چند نفر دیگه رو هم مچل می کنن بعد باز پشیمون می شن حالا کار بدی که نکردی یه جوک عملی تعریف کردی غصه نخور داداشی کار خوبی کردی

بهاره شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 03:59 ق.ظ

سلام . فقط ناراحت شدم، همین . حیفه به خدا . چشمتون زدن از بس که دوستای خوبی بودین (: صمیمی تر از شماها ندیده بودم ، خرابش نکنین ): حیفه ، خیلی حیفه . ٪٪ راست میگه دوستی تونو از دست ندین (: من اگه جای شماها بودم یه تخم مرغ بر می داشتم محکم مینداختم از طبقه دوم روی زمین ( فقط حواستون باشه روی سر کسی نندازین ) تا دوستیتونو چشم نزنن (: و بعدشم همه چیز بدی رو که اتفاق افتاده تا الان فراموش می کردم و از قبل دوست تر می شدم (: امتحان کنین ضرر نداره (: (: (: واسه همگیمون دعا می کنم که انسان های خوب و مهربونی باشیم ...

بهاره شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:12 ق.ظ

راستی آقای G ( ماه رمضون پارسال افطاری دانشگاه ما ، یادته که G بودی ؟! ) من هیچ وقت خودمو در این حد ندیدم که بخوام تو رو نصیحت کنم یا حرف این مدلی بهت بزنم . الانم بذار به حساب دوستیمون (: به نظر من هادی که توی این مدت هر چند تا پست در میون ، یه پستشو به تو اختصاص داده و نگرانیشو و ناراحتیشو از اتفاقایی که افتاده و باعث کمرنگ شدن دوستی بینتون شده بیان کرده ، یا اون همه کامنت واست گذاشته ، این یعنی که بیش از اونچه که فکرشو بکنی تو ( G ) واسش عزیز بودی و خدا کنه که هنوز هم عزیز باشی واسش . من از خدام بود اگه یه همچین دوستی داشتم که اینقذه به فکرم باشه و واسش مهم باشم ): حیف که ندارم . تو که داری از دست نده (: (: (: (: (: (: (:

شادی شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 04:57 ب.ظ http://royayenatamam.blogfa.com

چرا مثل قبل جواب کامنتها رو نمیدی اون بهتر بود

یه نفر شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 ب.ظ

آره هادی . . .
ولی بی خیال . . .
با وجودی که واقعا داشت نگران میشد ولی عادت کرده این صحبت ها چیزی رو کوفتش نکنه . . .
هیچی . . .
اون از کسی هم دلگیر نیست . . .
از اون هم تشکر میکنه که اومد تولد . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد