. . . نفر قبل در گودالی که نفرهای قبلتر در آن دست و پا میزدند، افتاد و نفر بعد با اشتیاق پیش آمد!
چطوری شروع کنم ؟؟؟؟ بزار این طوری شروع کنم
و اما سلام .
تا حالا دیدی که وقتی آدم ها می افتند روی دنده لج و لج بازی چه کارایی که نمی کنند ...
حالا منم می خوام حرف بزنم . چقدر حرف نزده به اندازه یک سال .
شایدم یک عمر ... کم زمانی نیست .
نمیدونم میخونیش یا نه ... ولی با تو ام . با خودت . خود خودت .
می دونی وقتی میون 2 تا دوست شکر آب می شه شاید بشه منطقی اون مساله رو حل کرد . ولی اگه 2 نفر حس کنند آدم های منطقی ای هستند و منطق خودشون از هر چیزی بالاتره و طرف مقابلشون رو نتونند قبول کنند اون وقت به نظرم تنها عامل پیروز می تونه احساس باشه . یعنی وقتی هر راه منطقی به بن بست می رسه و هیچ کدوم از 2 طرف نمی خواد از موضعش کوتاه بیاد ... اون وقت فکر می کنم فقط احساسات هست که به کمکشون می تون بیاد .
یک نفری هست از دوست هام . عزیزترین دوستهام . که من و اون چند وقته همدیگر رو با کارامون ناراحت کردیم . شاید که نه حتما جفتمون مقصریم . هر کدوم به اندازه سهممون . البته اگه پای صحبت هر کدوم از ما 2 تا کسی بشنوه مطمئنا حق رو به اون میده . چون هر کدوم برای خودمون تو منطقمون یلی هستیم .
می دونی ... می یایم یک اشتباهی رو می کنیم ... و ازش دست بردار نیستیم . بعد طرف می یاد به تلافیش کار مشابهی رو یا بدترش رو می کنه . و بعد تلافی این کار با یک مورد بدتر اتفاق می افته . خب نتیجش معلومه ...
حالا گاهی هم پیش می یاد که اصلا قصد و غرضی تو کار نیست ولی ما چون منتظریم بهونه پیدا کنیم واسه توجیه خودمون و کارمون از بی ارزش ترین مسایل و حرف ها که در شرایط عادی ارزشی برامون نداره ناراحت می شیم و در ازای ناراحتیمون تلافی میکنیم .
شاید بگید این حرف ها کار بچه هاست . ولی توی زندگی آدم بزرگ ها هم وجود داره .
گاهی شده که خود من به خاطر یک مساله ای این قدر ناراحت شدم که حد و حصر نداشته . تلافیش چه از رو قصد چه از روی غیر قصد با کاری بوده که ناراحتیش برای طرفم همون قدر بوده باشه .
حالا میدونی این مسایل کی بوجود می یاد . وقتی 2 نفر با هم درد و دل نمی کنند .مشکلاتشون رو به هم نمی گند و می زارند هی تلنبار بشه روی دلشون . هی میگذره و می گذره تا جایی که این قدر زیاد شده که با یک جرقه باروت وجودمون مشتعل می شه .
شاید هیچ کدوممون قصد نداشتیم دیگری رو با کارمون ناراحت کنیم یا حتی روحمونم خیلی جاها خبر نداشته که دیگری با این کارمون ناراحت می شه و ما به شوخی و خنده گرفتیمش و رفتیم ولی طرفمون رو با کلی عواطف جریحه دار شده ول کردیم به امون خدا .
بعد ها این قدر 2 طرف از هم خوردیم که اگه قبل تر ها که می فهمیدیم باعث ناراحتیش شدیم سعی می کردیم از دلش در بیاریم حالا دیگه برامون تفاوتی نداره و می گیم به جهنم یا حتی اگه نگیم تلاشی واسه بهبودش نمی کنیم .
وقتی می خوایم با هم حرف بزنیم جفتمون به جای اینکه بخوایم همدیگر رو ببخشیم و سعی کنیم به همدیگه قول بدیم تکرارش نمیکنیم می یایم با توپ پر همدیگر رو سر تک تک کارهای اشتباهش می کوبیم . با دست پر می یایم که پس نیفتیم یک وقت .
ولی نمیدونیم اینجا بازنده اصلی خودمونیم . چون جفتمون فقط خودمون رو قانع کردیم که کار ما اشتباه نبوده . ولی نفهمیدیم که چطور داریم با دست خودمون تیشه به ریشه خودمون میزنیم و روز به روز از هم فاصله میگیریم .
دوستی ای که هیچ کسی قادر به خراب کردنش نبود خودمون خرابش کردیم .
می دونی جفت ما این قدر دلیل داریم که از دست همدیگه ناراحت باشیم که حساب نداره . ولی اگه بخوایم هر سری جای حرف زدن یکیش رو تو سر اون یکی بکوبیم مطمئن هستم که به هیچ جایی نخواهیم رسید جز اینجایی که الان هستیم .
خب بزار یک جور دیگه ادامش بدم .
اون چیزایی که باعث ناراحتی من شده از طرف تو شاید حتی با اندازه ذره ای واسه تو اهمیت نداشته باشه . یعنی حست این باشه که چقدر بی منطقه . یا اصلا بگی از نظر من کاری که می کنم درسته و اشکالی توش نیست .
و اما اون چیزایی که باعث ناراحتی تو شده از نظر من همین شکلیه . یعنی من اصلا به اونا اعتقادی ندارم . و اون چیزی که در اصل تو رو آزار می ده واسه من یک چیز بی منطق هست و من واسه خودم این یک چیز تعریف شدست و می گم که هیچ دلیلی واسه ناراحتیت نمیبینم .
خب نتیجه می شه 2 نفر که تو منطقشون هیچ اشکالی نمی بینند و چون طرفشون احساسش رو دخیل کرده می کوبند . در نتیجه نتیجش همین هست که الان هست .
چون ما نفهمیدیم که همه این اتفاق ها چرا اتفاق می افته . یعنی چرا این هادی باعث شدش اینجا من ناراحت شم . یعنی خودش نمی فهمه . شاید می فهمه . شایدم نمی فهمه . ولی اگه یاد می گرفتیم به احساسات هم احترام می زاشتیم اون وقت به اینجا نمی کشید .
یک چیزی هست . لا اقل واسه من . تو رو نمی دونم . می دونی !!! یک مدت بود که من هر وقت ناراحت می شدم می بخشیدم سریع و میگفتم اشکالی نداره . موقتیه . بعدش می گفتم زمان حل میکندش . بعدش زمان گذشت و هیچ چیز عوض نشد . یعنی نمیدونم نفهمیدی یا نخواستی بفهمی . ولی زمان فقط باعث شد به خودم بگم این همه وقت اشتباه کردم .
بعدش که دیگه از زمان سرخورده شدم . گفتم باید بهش یک چیزایی رو گفت . به روش آورد بلکه بفهمه .
دو روش پیش رو بود . یکیش اینه که با کارهامون به طرف نشون بدیم روشش اشتباهه و باید بزاردش کنار یا کمش کنه . ولی تو اصلا نفهمیدی .
یکی دیگش اینه که طرفت رو بکوبیش تا بفهمه چی کار داره می کنه . ولی این راه هم جواب نداد . چون تو نفهمیدیش . یعنی ما هم بد عمل کردیم . جای اینکه علت ناراحتی ها رو بفهمی . فقط نشستی ناراحت شدی . نشستی و به دل گرفتی . و تو خودت ریختیش .
خب یک شکست تمام عیار و افتضاح . چون جای اینکه ما رونزدیک تر کنه فرسخ ها بین دلامون فاصله انداخت . در حالی که هیچ کس نمی خواست به اینجا ختم بشه .
خب بعدش گفتم به خودم ما ها اشتباه کردیم . هممون . بایدبشینیم با هم حرف بزنیم . ولی اینجا هم ... نمی شد همه حرف ها رو یک جا زد . پس ریز ریز یک سری هاش رو بیان کردم . ولی اینم نتیجه عکس داد . چون ... ناراحتت کرد و باز دوری جستی .
خب من تسلیم شدم . وا الله دیگه هیچ راهی به ذهنم نمیرسه . اگه تو بلدی کمک کن درست شه .
می شه همین طوری ادامه داد . و بزاریم همین طوری با کمترین سطح روابط پیش بریم . ولی آیا واقعا دلامون هم همین رو می خواد .
لازمه هر کسی یک قدم از مواضعش عقب بنشینه و مثل 2 تا بچه آدم با هم حرف بزنیم .
من به شخصه می خوام به خودم قول بدم که تمام سعیم رو بکنم که کمتر ناراحتت بکنم .
می خوام باهات حرف بزنم .
گاهی غرور بهترین چیز تو زندگیه من بوده گاهی بدترین اما...
۲ همیشه فکر میکردم جمع دوستام تا ابد همین میمونه خوب و شاد اما حالا که با یه اشتباه من و شاید یه کس دیگه هر کدوم یه طرفی رفتن دیگه نفهمیدم چی شد تا حالا که سایه همدیگرو با تیر میزنیم واین واسه من که دوستام همه چیزه من بودن بد بود ما هیچ کدوم نمیخواستیم اما فقط یه حماقت یه اشتباه احمقانه ...همین و بعد دیگه هیچ کس نخواست جبران کنه اینه که حالا هر کدوم یه گوشه ایم پخش و پلا و نمیخواهیم ریخت اون یکیو ببینیم
هادی فقط یه اشتباه احمقانه اما ........
مواظب خودت باش هادی جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان تا بعد:شادی
سلام...خوبه اگه طرفت پایه حرف زدن رو در رو باشه....
باید گذشت زمان کمک کنه .... یه کار به جایی رسیده که بی خیال باید شد یا نه روابط اگر هم خوب شه به حالت اول بر نمی گرده.... تلاش واسه حرمت هایی که شکسته شاید بی نتیجه که نه اما زیاد ثمری هم نداشته باشه...سعی کن بی خیال شی یا حداقل قبول کنی که اون بی خیال شده........
یا هم که اه ه ه ه ه ه ه بابا بچه که نیستین خدایی نکرده ادعای یه چیزاییتون تو این مملکت می شه ها ول کنید این کارارو مردم دارن از گرسنگی می میرن اونوقت ۲ تا آدم گنده قهر و قهر کشی راه انداختن
چی بگم هادی بسه دیگه
سلام هادی جون . خوبی ؟بازم ببخشید که وبلاگ رو شخصیش کردم . نمی خوام از دستم ناراحت باشی . منم به روزم . دوسم داشتی بیا
سلام ...به نظر من:۱-اصولآ گذشت زمان حلال مشکلات نیست۲-بی خیال شدن هم اصلآ راهش نیست۳-حالت اول هم بهترین حالت نیست۴-حرمت هایی که شکسته ؟!!..کجا؟!!!!۵-اون بی خیال شده........؟!!! کی؟!!!!۶-بچه!........................!
سعی کن هیچ وقت کاری نکنی که دوستانت رو از دست بدی درست مثل من که بهترین دوستم رو همین طور از دست دادم اون هنوز هم هست هنوز هم سراغ هم رو می گیریم اما این دوستی کجا و اون دوستی سابق کجا هیچ وقت مثل اوایلش مثل اون روزا نشد ...
به من هم سر بزن
هادی با ماااااااااااااااااااااااااااااااااااااا قهر کرده جواب sms نمیده جواب تلو نمیده هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادددددددددددددددددددددددددددددددی ی ی ی ی ی ی ی آشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اااااااااااااااااااااااااااااه ه ه ه ه