ما که هستیم ؟؟ چه شد مغرور و مستیم ؟؟ به رغم دوست با دشمن نشستیم !!
همه عاشق کش و دشمن پرستیم !! عجب بی پا و دستیم !!! ما که هستیم ؟؟؟؟
چه کنم که هر کاری کردم به نتیجه ای نرسیدم ...
شاید مثل معروف راست می گه که :
هرگز نرسی به کعبه ای اعرابی
کاین ره که تو می روی به ترکستان است .
شده حکایت من و دغدغه های زندگیم . عجیبه ها ... بسی زیاد عجیبه .
می گم راه حلی براش نداری ؟؟ شاید به درد خورد ها .
البته لطفا مثل دوست عزیزی که جملات قصار برام می نویسه ولی بدون اسم نباشه .
نه اعصاب قصار گویی دارم نه بی اسم نوشتن .
البته بعضی ها هم منتظر هستند این رو بگم تا بیاند ۱۰ تا کامنت خالی یا بی اسم بدند تا این عقده های روانی حاصل از واپس زدگی های اجتماعی شون رو توی این بلاگ خالی کنند و برند که البته بر این ها هرجی نیست .
بگذریم ... که این نیز بگذرد ...
به یک انسان سر در گم پریشان حال مریض احوال کمک کنید .
سلام داداش هادی ... بلاگ آرام چون بهاران رو آپدیت کردم بعد از سه ماه و خورده ای ، خوشحالم می کنی بیای پیشم ... داداش من ، آدما خیلی چیزها رو دوست دارند ولی نمیشه که به همش برسند . آدما خیلی از آدم های دیگه رو دوست دارند ولی گاهی مجبورند که نبینندشون ... این رسم روزگاره ... ولی بارها بهت گفتم ، باز هم میگم (: مطمئن باش روزی میاد که با تمام وجودت احساس خوشبختی کنی . مطمئن باش که خدا بهترین رو واست می خواد و داره واست آمادش می کنه تا سر راه زندگیت قرار بده . یقین داشته باش که خدا دوستت داره و هواتو داره ... اون چیزی که دوست داشتی و بهش نرسیدی شک نداشته باش که به خیر و صلاحت نبوده و خدا دوستت داشته که نذاشته بهش برسی ... برای این آبجی بهار عاشقت هم دعا کن که آنچه که خیر و صلاحشه واسش پیش بیاد (:(; پیشاپیش هم عید رو بهت تبریک میگم و آرزو می کنم که سال جدید ، سال رسیدن به آرزوهایت باشه ... یا حق
برگشتی تهران حالتو میگیرم . . .
یعنی ببخشید می پرسم ببینم چی به چیه؟!
راستی حال میده اسممو ننویسما . . .
ولی نه بزار بنویسم . . .
هیییییییییییییییییییییییی چی شده باز هادی چته؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام سلام .... هادی خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟ هی بچه پرو میای واسه داداشم چرت می نویسی خودم خفه ات میکنم داداشی خودم گفتم بره(چشمک)
عیدت مبارک هادی ... خوش بگذره