هتل چمران

قسمت اول ...

 

شاید این اسم براتون خیلی آشنا باشه . هتل چمران . احتمالا یکی از هتل های چند ستاره تهران باشه ولی این اسم برای من یاد آور خاطرات دیگه ای هست .

هتل چمران در حقیقت اسمی بود که برای دبیرستانی به همین نام بچه ها در نظر گرفته بودند . دبیرستان چمران ...

من تمام سعی و تلاشم رو کردم که پام رو توی این دبیرستان کثیف نزارم ولی نشد .

به هر جایی رو زدم ، هر مدرسه ای رفتم . ولی مزخرفترین جواب رو بهم دادند ... منطقه شما به این جا نمی خوره ... شرط منطقه ... آشغال ترین جواب ممکن برای اینکه یک نفر رو از سر خودشون وا کنند .

خب ... آخرین تیره ترکش ... یک تیر توی تاریکی ... امتحان ورودی مدرسه نمونه البرز... از بیستم تا سی ام شهریور ... ده روز ... روزی ده ساعت درس فشرده ... سی و یکم امتحان ... من قبول شدم . نفر هشتم از سی نفر قبولی بین 4500 متقاضی ... بازم شرط منطقه ... دیگه باید این جا رو دو دستی می چسبیدم وگرنه سرنوشتم هتل چمران بود .

یک اجاره نامه تقلبی ... داشت همه چیز جفت و جور می شد ... اما نه !!! یک اتفاق بد ... یک تحقیق لعنتی ...

مدیر مدرسه ساعت 10 شب جمعه می ره در خونه طرف ، زنگ می زنه و می گه لطفا بگید هادی بیاد پایین ، طرف هم از همه جا بی خبر که جریان چیه ، می گه ما هادی نداریم اینجا . و همه چیز خراب می شه .

با اینکه بهش گفته بودیم می یاند برای تحقیق ولی طرف اصلا انتظار این طوریش رو نداشت ...

و حالا راهی نیست جز سرنوشت مختوم من ... هتل چمران .

رفتم ثبت نام . اسمم رو نوشتم . ولی کاش هیچ وقت نمی نوشتم .

بزارید یک کم از هتل چمران بگم :

هتل چمران یا همون دبیرستان چمران واقع در خیابان سراج بود . اکثریت افراد اون دبیرستان از سه منطقه خوش نام تهران بودند . شمیران نو – سراج – خاک سفید ... سه تا از بدترین محله های تهران . اکثریت قریب به اتفاق سیگاری ، بنگی ، حشیشی ، معتاد ، مشروب خور ، چاقو کش ، لات ، ولگرد ، دزد و حتی آدم کش ... آره این اون جایی بود که من ازش تنفر داشتم و نمی خواستم برم توش ...

توی این مدرسه که بهتره اسم مدرسه رو روش نزارم من با معدل 16 شاگرد اول کل دبیرستان بودم . باورتون می شه سال اول دبیرستان معدل 16 شاگرد اول دبیرستان باشه و شاگرد پنجم دبیرستان تو پایه اول معدلش 46/9 بود . دیگه تا تهش رو برید ...

 

تنها وضع بچه هاش نبود که افتضاح بود . وضع معلم هاشم تعریفی نداشت . یک سری هاشون اینجا رو یک طویله و شایدم یک کثافت خونه می دیدند . هر کاری که دوست داشتند می کردند و هر طور که دوست داشتند با بچه ها برخورد می کردند و رکیک ترین فحش ها رو مثل نقل و نبات نثار بچه ها می کردند . تازه وضع درس دادنشون از این هم بدتر بود ...

بعضی هاشون که اصلا خودشون رو ملزم به درس دادن هم نمی دونستند . فکر می کردند اینا یک مشت حیوونند و اصلا چرا باید بهشون درس داد . یکیشون می رفت ته کلاس می خوابید . یکیشون اصلا سر کلاس نمی یومد . و از همه اینا بدتر این بود که برای بچه ها هیچ مهم نبود ... اونا هم از این وضع ناراضی نبودند .

حالا بشنوید از بچه ها : بچه های اونجا هم آدم های اراذلی بودند . تا این حد که استاد رو کتک می زدند . از هیچ بی حیایی ای روی گردون نبودند ... و جالب اینه که هیچ کسی هم چیزی بهشون نمی گفت .

یادمه بچه ها سر کلاس پیک نیک می یاوردند و چایی درست می کردند ... هندونه می یاوردند با نون پنیر ... این وضعیت درسی ما بود ... 14 زنگ بیکاری مطلق ... خب با این وضع هممون کنکور سراسری با رتبه های زیر صد قبول بودیم ...

یادمه چون من دیر ثبت نام کرده بودم بعد از یک هفته از کلاسی که بودم به همراه دو نفر دیگه بیرون کشیده شدم و با یک سری دیگه یک کلاس دیگه به نام 108 رو تشکیل دادیم . سیستم این طوری بود که بهترین کلاس 101 و بدترین کلاس 108 و منم از بد روزگار رفتم 108 . باورتون نمی شه . هیچ جایی رو به این کثیفی ندیدم .

سر کلاس عرق خوردن و مواد کشیدن ، عادی ترین چیزهاش بود . پسراش به هم رحم نمی کردند ... بی حیایی و بی شرمی تو اوجش بود ... خیلی چیزها رو اصلا روم نمی شه بهشون فکر کنم چه برسه بخوام دربارش بنویسم ...

خلاصه که 108 کثافت خونه اون دبیرستان آشغال به شمار می یومد . شاید براتون جالب باشه اگه بشنوید وقتی سال اول تموم شد 2 تا از بچه های کلاس ما اعدام شدند و 21 نفر زندانی .

 

 

ادامه دارد ....

 

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
امید عرب یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.tur2.com

سلام دوست من در حال وبگردی بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم . تبریک میگم وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.

٪٪- یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:22 ق.ظ

salam.. emm in vaghehyeh ya dastaneh majazi? emm vooy

هادی بیرقدار یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 11:41 ق.ظ

کاملا واقعی هست دوست خوبم

بهاره یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 02:08 ب.ظ

سلام هادی جان ؛ خوبی ؟ وااااای چقدرررررررر وحشتناک بود ! خدا رو شکر که تو اینقدر رو خودت تسلط داری که نتونستند روی تو اثر بد بذارند ... واست آرزوی بهترین ها رو دارم ...

بی نام یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 06:37 ب.ظ http://endoflife.blogsky.com

وبلاگت خیلی زیبا بود به من هم سر بزنی خوشحال میشم نظر یادت نره

علی زهره وند یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:13 ب.ظ http://www.harfhaye-ali.persianblog.com

هادی جون سلام خیلی وحشتناک بید من هم یه جورایی درکت میکنم جدا فکر این که تو همچین جمعی باشم به وحشتم میندازه قربون تو سری هم به وب غریب ما بزن

امیر دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:08 ق.ظ http://yek-jaye-rahat.persianblog.com/

کاملا درک میکنم و مطمئنم سر بلندی تو ٬ توی این جریان ٬ روزی باعث موفقیت بیشتر تو میشه .

میراشکان دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 01:17 ق.ظ http://mirashkan.persianblog.com

هادییییییییییییییییییییییییییییییی . . .
من آخر نفهمیدم که بلاگت کدومست . . .
روزی ۱۳۲۴۵ آدرس مختلف واسه بلاگهات میدی . . .
در ضمن من فقط توی بلاگ یه نفر یه کتمنت دادم . . .
حالا باید به روم بیاری . . .

همون دوشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ق.ظ

نه داداش من این حرفات مردونه نیست که مردم یک منطقه مثل سراج ، شمیران نو ، یا هر جای دیگه رو زیر سوال ببری.مگه خودت کجا زندگی می کنی ؟ راستی خوشبحال تو که تو محلتون خلاف و خلافکار نداره.اگه میخوای خاطرهاتو مهیجتر کنی روا نیست به کلی آدم بی احترامی کنی و خودتو به اونا مدیون کنی. یـــــــــــــــــــــــــاعـــــــــــــــــــــلی

هادی بیرقدار شیروانه ده جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام، منم هادی بیرقدام.البته رشته تحصیلی ام معماری هستش. خوشحالم که یکی هم اسم من وهم رشته ام توی ایران هستش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد