هتل چمران

قسمت پایانی ...

 

خب سال اول با همه بد بختی هاش گذشت ... معدلم به 14 رسید ... 6 نمره افت معدل و هنوز شاگرد اول دبیرستان بودم ... سال اول که تموم شد من یک دنیا تغییر کرده بودم ... دیگه از دوران بچگی دراومده بودم ... راهنمایی با همه پاکی بچه هاش تموم شده بود ... اگه توی راهنمایی تو کل مدرسه 10 تا نخاله بود که همه ازشون متنفر بودند این جا فقط ده نفر پیدا می شدند که می شد باهاشون معاشرت کرد .

140 نفر از جمعیت مدرسه ما کم شده بود . یا ترک تحصیل ، یا اخراج ، یازندان . شاید هفتاد نفر زندانی که یک سوم اونها از کلاس ما بودند ... جالبه ما تو کلاسمون حتی گدا هم داشتیم . طرف می یومد هر روز گدایی می کرد و آخر روز ، پنج شش هزار تومن در می آورد .

یک کم بزارید از کارهای بچه ها براتون بتعریفم تا یک کم بخندید یک کم هم گریه :

بچه ها رو یادمه که می رفتند بادجه تلفن عمومی ، تلفنش رو می کندند می یومدند سر کلاس به استاده می گفتند استاد با شما کار دارند . استاده هم چشم هاش گرد می شد که تلفن عمومی این جا چی کار میکنه .

یک سری هم یادمه یک تعداد رفتند توی یک مغازه و 2 تا شیر خریدند و وقتی اومدند بیرون تقریبا 35 تا شیر کش رفته بودند .. حتی یک دفعه دوره یک پیره مرد ماهی فروش حلقه زدند و به اسم خرید ماهی عید لگن ماهی هاش رو کش رفتند و اومده بودند تو مدرسه ماهی عید می فروختند .

گفتم هتل چمران همه جور آدمی داشت . من توی اون مدرسه شاهد تیکه پاره شدن یک آدم بودم ... یک صحنه وحشتناک ... با چاقو شکمش رو پاره پاره کردند ... ضاربش هم از بچه های کلاس ما بود ... که بعدا به اعدام محکوم شد ... مشروب خوردن در ملا عام عادی ترین چیزاش بود ... حتی افراد به راحتی منقل می گذاشتند و می کشیدند .

سال اول سال کثیفی بود ...

سال دوم شروع شد ... سال سومی ها رفته بودند ... سال دومی های سابق جاشون رو گرفتند ... اکثر افراد نخاله اخراج شده بودند و ورودی ها ی جدید هم نسبت به قدیمی ها سوسول و بچه محسوب می شدند ... می شه گفت با یک تغییر نسل محیط مدرسه تا حد زیادی عوض شده بود ... دیگه هتل چمران به اون بدی سال اول نبود .. البته هنوزم هتل چمران بود ... ولی خب .......

یک خاطره دیگه که از هتل دارم این بود که یک سری یکی از استاد ها اومد به همه صفر داد بچه ها هم ماشینش رو دزدیدند چند تا کوچه پایین تر گذاشتنش . اونم چون دوستش داشتند طرف زار زار گریه میکرد بعد وقتی سر کلاس قول داد نمره همه رو درست بده ماشینش زنگ بعد سر جاش بود .

خط خطی کردن ماشین معلم ها خیلی عادی بود ... پنچر کردن از اونم عادی تر ..  راستی تا حالا دیدی که چطوری یک کلاس رو آتیش می زنند ... !!!؟؟؟ من که هفت بار دیدم .

من دیگه یاد گرفته بودم ... با چند تا از گردن کلفت های مدرسه رفیق شده بودم .. هر وقت دعوا می شد یا می خواستند من رو بزنند اینا رو مینداختم جلو خودم جیم می شدم می رفتم خونه . فرداش می دیدم که سر من کتک کاری ای شده بوده بعد من جیم شده بودم ... هاهاها ... بعد بهونه می یاوردم برای بچه ها که آره یک مشکلی پیش اومده بود مجبور شدم برم ... چقدر احمقانه بود که اونا هم باور می کردند .

تصمیم گرفتم که هتل چمران رو یک سر و سامونی بهش بدم ... شاید هنوز دیر نشده بود ... یکی رو می خواست که یک کم همت کنه ... تصمیم گرفتم که یک کتابخونه درست کنم توی دبیرستان ... با چند تا از بچه ها پیش مدیر رفتیم و درخواست جا دادیم ... مدیر هم بر خلاف انتظار ما زد زیر خنده و اصلا موافقت نکرد . ما هیچ چیز نمی خواستیم فقط یک دونه اطاق ... همین ... بعد از یک ماه دوندگی بالاخره کثیف ترین و شلوغ ترین و پر آشغال ترین کلاس دبیرستان که چیزی شبیه یک انبار بود رو تونستیم بگیریم ... تمیزش کردیم ... رنگ زدیم ، قفسه بندی کردیم ... میز گذاشتیم و 10 نفری بالغ بر 300 تا کتاب براش تهیه کردیم .

خب چمران حالا یک دونه کتاب خونه داشت . حق عضویت یک ساله دو عدد کتاب ... جریمه تاخیر روزی 25 تومن . چهار ماه کتابخونه به بهترین شکل کار کرد و 2000 تا کتاب داشت . تا اینگکه امتحان ها شروع شد ... چند وقت غفلت ... وقتی برگشتم کتاب خونه شوکه شدم . فقط 3 جلد کتاب مونده بود اونم احتمالا به درد کسی نمی خورده . 2 جلد کلام الله و یک جلد هم توضیح المسایل ... ما بقیش و همه کش رفته بودند . یادش به خیر هر هفته کلی این توضیح المسایل رو می یاوردم برای بچه ها دربارش حرف می زدم . کلی چیز جالب داشت و وقتی بچه ها می شنیدند واسشون تازگی داشت . من چون علاقه داشتم کلی آموزش می دادم . دلم به حال اون کتاب خونه و وقتم و اون همه کتابی که تهیه کرده بودم سوخت .

اون سال هم تموم شد .

دیگه سال سوم اون جا نموندم ... شاید یک نوع فرار ... از اون منطقه ... الان خیلی خوشحالم که اونجا نموندم ... چون اگه 2 سال دیگه هم اونجا می موندم حتما الان یکی شده بودم مثل خیلی از بچه های اون مدرسه .

خب اینم شرح حال هتل چمران .

تمام .

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
میراشکان چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 06:23 ب.ظ http://mirashkan.perisanblog.com

بابا هتل چمران . . .
کی میرسی به هتل جلال ؟

امیر چهارشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:22 ب.ظ http://yek-jaye-rahat.persianblog.com/

خدا رو شکر که الان وضعیتت عالییه . به نظر من که تو آدم موفقی هستی و همه این اتفاقا باعث میشه رسیدن به موفقیت ٬ برات آسونتر بشه .

خط خطی پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 10:02 ق.ظ http://lollypop.persianblog.com

مممممممممم.آقا هادی گل.اگه نمیشناختمت می گفتم داری خالی میبندی.زت زیاد.

٪٪ـ پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 12:00 ب.ظ

khoda ro shoooooooooooooooooooooooookkkr ke salemi dadashi. khili moraghebe khodet bash mesle hamishe.. baba inja ke boodi khili khafan booda. hamoon sale aval bayad mirafti:P ama khosham oomad az fa'al boodanetoon az delsoozitoon. inke be kare kessi kar nadashti say mikardi behtarin karo bekoni. dastet dard nakoneh:)

احسان پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.in-jedi-begir.blogsky.com

سلام خوبی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد