امروز از دست یک سری از دوست هام بی نهایت ناراحت شدم . نمی تونم ببخشمشون . لا اقلش همین لحظه .
مثلا قرار بود امروز بریم نمایشگاه کتاب . من امروز باید میرفتم بیمارستان به خاطر دوستام  پیچوندمش گفتم یک روز دیگه می رم . سر صبحی شرمنده خواهرم شدم که نتونستم برسونمش به کلاسش . جلسه ای که با دوستام بود رو کنسل کرده بودم   ساعت قرار ۱۰:۳۰ سر تجریش بود . من یک ربع به یازده رسیدم . گفتم حتما هنوز نرسیدند . چون خیلی سابقه داشته تاخیر کردنشون اونم در حد یک ساعت به بالا و من هم همیشه براشون وای سادم . بعضا شده ساعته قرار ۱۰:۳۰ بوده و من تا ۱۲ هم وای سادم . خلاصه این بار هم مثل احمق ها تا ۱۱:۳۰ وای سادم . بعد گفتم یک زنگی بزنم ببینم کجا هستند و فهمیدم رفتند نمایشگاه . این قدر ناراحت شدم که حد نداشت . یعنی حتی یک ربع صبر نکردند واسه اینکه برسم . خیلی ناراحت شدم . از اینکه این همه واسشون وای سادم . وقت گذاشتم . احترام قایل بودم همیشه براشون . هیچ وقتم که دیر کردند چیزی بهشون نگفتم . بعد دیدم حتی یک ربع وای نایستادند . نمی دونم هااااا بعدا می گند اینکه من ناراحت شدم بچه گانه بوده . چرا نرفتم بعدش نمایشگاه . من احمق رو بگو که این همه ساده بودم .
 نمی دونم هاااااا ولی بعضی آدم ها بهتره یک ذره رو رفتار هاشون فکر کنند . شاید من واقعا براشون یک ربع هم ارزش نداشتم که وایسند . ولی نمی تونند ازم انتظار داشته باشند که ناراحت هم نشم و خم به ابروم نیارم . یادم نمی ره که چند بار که یک سری می یومدند می گفتند بریم می گفتم وایسید گفته می یاد . پس می یاد . بریم ناراحت می شه . وای سادم تا نفر آخر . بعد امروز می بینم دریغ از یک ربع . شاید بعضی وقت ها اگه یک سر سوزن انصاف داشته باشیم بد نباشه . بشینیم و با دیده انصاف ببینیم . بعد اگه بازم حق رو به خودمون دادیم هر کاری دلمون خواست بکنیم . ... بگذریم ... امید وارم بهشون خوش گذشته باشه .
نظرات 5 + ارسال نظر
امیر پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 07:19 ب.ظ http://yek-jaye-rahat.persianblog.com

سلام هادی !!!
به خدا من که از جریان خبر نداشتم !
خوب بچه ها هم یه جورایی گیج زدن ... حالا هرچی بوده ! ما که تورو میشناسیم هادی جون .

من به نوبه خودم از طرف همه معذرت میخوام .
تو حق داری ... ولی دیگه بهش فکر نکن .

محمد پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:58 ب.ظ

هادی جان خوب سعی کن همیشه زود بری سر قرار درست مثل من . یا اگه زود نمیری همیشه یه جوری برو که بچه ها بدونن که دیر میای یا زود .درست مثل من .

٪٪- پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:19 ب.ظ

salam dadashi, bego begam asghar biyad haleh akbaro begire:P

سپیده جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:15 ب.ظ

سلام هادی من ایمان دارم که تو با ارزش ترینی و همه هم می دووند به خاطر این چیزها ناراحت نشو درسته که منم بودم ناراحت می شدم در هر حال دوستات لیاقت تو را ندارند

حرف دلم جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:27 ب.ظ

سلام هادی.زود رنج نباش.در ضمن این خانوم سپیده هم بهتره مثل ......نشسته نپره وسط و برا خودش نظر بده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد