آدمی را آدمیت لازم است

 

سلام . حوصله نوشتن ندارم .

اصلا چند وقتی می شه که ۱۰ روز یک بار هم به زور می یام نت .

الان هم این قدر بی کاری زده بود به سرم گفتم بیام نت . ببینم چه خبره .

ولی خب هیچ خبری نبود .

این نت هم دیگه حال و هوای قدیم رو نداره . امم . ولش کن .

 می گم که سری بعدی که آپ کنم . با یک متن توپ آپ می کنم .

 

زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست      خرم آن صحنه که مردم بسپارندش به یاد .

برید خوش باشید و از خوشی بمیرید . کاری باهاتون ندارم .

خداحافظ

 

نظرات 6 + ارسال نظر
تینا جون چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:43 ق.ظ

سلام .....خیلی با آرزوهایی که برام کردی حال کردم ....دارم شوهر می کنم ولی هنوز صداش در نیوردم..در مورد بچه ها (دختر و پسر) زیاد حال نکردم....ولی منم برای تو آرزو می کنم به اونی که اون روز دلت براش تنگ شده بود برسی....

تینا جون چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 10:43 ق.ظ

راستی چرا نت دیگه حالو هوای قدیم رو نداره.....امیدوارم آپ بعدیت پر از شور و هیجان باشه....تا بعد....شب یلدا هم بهتون خوش بگذره

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:15 ق.ظ

چرا آرزوی مرگ عزیز ؟

مینا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:26 ق.ظ

مینا پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:29 ق.ظ

سلام : انقدر دیدم ازت خبری نیست که اومدم یک سر به بلاگت ببنم چی نوشتی همانی بود که احتمالش می رفت. بقیه اش را برایت pm میگزارم اینجا راحت نیستم ....

خودم جمعه 2 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:51 ق.ظ

سلام مینا خانوم که نمی شناسمتون . ممنون از کامنتت . ولی من پی ام ای ندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد