سلام .
من حالم چند روزه که به شدت گرفته . بعضی ها میدونند چرا ، بعضی ها هم نمی دونند .
خب جالبه ... من تو همین چند روزه گذشته از بس که اعصابم بهم ریخته بود نفهمیدم چطور خیلی ها رو اذیت کردم . چند نفر از دستم عصبانی شدند چند نفر هم از کوره در رفتند . یکشون هم که از شدت عصبانیت delete کرد دیگه جواب pm هام رو هم نمی ده .
نمی خوام گناه این کار رو بندازم گردن ناراحتیم و عصبانیت خودم . چون هر انسانی مسئول کاراش هست . چه در عصبانیت و ناراحتی و چه در شادی .
مغز رو گذاشتند برای اینکه کار کنه و تصمیم گیری کنه و صحیح و نا صحیح رو از هم تشخیص بده . حالا می خواد هر چقدر هم تحت فشار باشه .
ولی یک چیز دیگه ای هم این کنار هست اونم اینه که انسان ها بعضی اوقات از یک حرف بدترین برداشت ها رو میکنند ، کما اینکه می تونه گوینده اون حرف واقعا هیچ قصدی نداشته باشه و حرفش فقط یک شوخی بوده باشه ...
خب این حرفم هم برای تبرئه خودم نبود ... بلکه فقط یک توضیح پرانتزی بود ...
حالا هم اگه کسی رو با حرفام یا کارم تو این چند وقته ناراحت کردم و اونا هم یک سری از کارام و حرفام رو بر روی بی نزاکتی و بی ادبیم یا هر چیزه دیگه ای گذاشتند و مقصر هم من بودم همین جا توی همین وبلاگ ازشون معذرت خواهی میکنم .
قصد توهین یا ناراحت کردن کسی رو نداشتم ولی خب گویا همچین کاری رو کردم یا اینکه حس کردند که بهشون بی احترامی کردم . خب منم خودم رو مبرا از خطا و اشتباه نمی دونم و می پذیرم که اشتباه به احتمال زیاد از من و رفتارم بوده .
در ضمن ...
هیچی .. اصلا بی خیالش ...
بازم معذرت می خوام ... خدانگهدار .
چون به تپه های سبز می نگرم ، آنگاه که باد در میان علفزار های آن رقص کنان به عشوه گری می پردازد و ابر های سپید را به راحتی به این سو و آن سو می برد و با شکل دادن به آنها به آسمان زیبایی صد چندان می بخشد ، در آن هنگام من فقط به یاد تو هستم .
هنگامی که به صدای خنده معصومانه کودکان توجه میکنم ، آن هنگام که سر گرم بازی خود هستند ، به یاد لبخند زیبا و دلنشین تو می افتم و سراسر وجودم را حرمی از گرما فرا می گیرد .
پس آنگاه که غروب خورشید فرا می رسد و انوار طلایی و سرخ رنگش را برایم به ارمغان می آورد باز نیز به یاد تو هستم و آنگاه نوبت من است .
آواز های شبانه ام را به یاد تو هر شب می خوانم ...
آری آواز من ، اشک من است ...
و عجیبست که من را باور نداری ... !!!
شده این دل من از غم عشقت لبریز
پس غمم از سد دلم شد سر ریز
قطره اشکم برگوشه چشم
در دلم گریانم پس برایت می خوانم
یاد باد آن روز که تو را دیدم
و از آن پس هر روز محزونم
لکن غم عشقت را دوست می دارم
زیرا غم این کار فرح بخش دل غمزده مسکین من است
مراد از یار می جویم
و لیکن پاسخم گوید
تو و عشقت نه در اینجاست
که عشقت از کس دیگست
بسی اصرار ورزیدم
بسی نالان شدم بهرش
که باور کن تو عشقم را
تو این دین و سرشتم را
ولیکن گوش او پر بود
و حرفم را دروغی خواند
و من را با دو صد طعنه
رها کرد و آتش زد
و با درد خودم ول کرد
الا ای صاحب این دل
بدان و بیشتر اندیش
که نامت را در این اشعار
بسی پنهانی من بردم
و گویم من هزاران بار
تو را من دوست می دارم
زیبا ترین صحنه فیلمی که تا حالا دیدی کدوم بوده ؟
به نظر من که صحنه آخر فیلم brave heartشاهکار اون
فیلم به شمار می یاد .
اون موقعی که فریاد کشیده میشه freedomو شاه در
حال احتضار انگلیس ، میمیره ...
با اومدن آزادی ، استبداد دیگه معنایی نداره ...
قدرت های بزرگ توسط 4 عامل به زوال کشیده می شند :
ظلم ، خیانت ، بی کفایتی افراد جانشین ، به وجود اومدن تفرقه.
دوستی های عمیق هم بر اثر 6 عامل کم رنگ می شند :
سو ظن ، حسادت ، زود رنجی ، خیانت ، اشتباه ، برداشت نا درست.
زیبا ترین صحنه فیلمی که تا حالا دیدی کدوم بوده ؟