چرا آشورا روز بر سر نیزه رفتن آزادی و آزادگی هست ؟

چون که : آزادی و آزادگی وقتی معنی پیدا می کنه که در برابرش ذلت و بردگی و جور و ستم باشه . وقتی که انسان ها  برده ای سراپا اسیر در غل و زنجیر این دنیای مادی شده باشند عرصه بر آزاد مردمان تنگ می شه و حاضر نیستند که در کنار این گروه به سر ببرند . حال چند راه وجود داره . یا اینکه بی توجه به این افراد به زندگی خودت ادامه بدی و بپذیری که در کنار اونها به زندگی خفت بارشون ادامه بدی . یا اینکه ترکشون کنی . و یا اینکه به هشیار کردن و آگاهی دادن این دسته بر خیزی .

خب به نظر می آید که سه انتخاب برای انسان وجود داره ولی برای حسین دو انتخاب وجود داشت .

یا پذیرش ذلت و بیعت با یزید یا جنگ بر علیه اون . شاید بپرسی چرا دو انتخاب ؟

حسین هر کسی نبود . حسین اهل فرار نبود . حسین امام جامعه بود . وظیفه داشت که مردم رو بیدار کنه . حسین اومده بود که به مردم نشون بده که اسلام تا چه حد در معرض خطر قرار داره . حسین اهل تسلیم هم نبود . حسین آزاد مرد بود و به زیر یوغ ذلت نمی رفت پس حسین فقط یک راه داشت .

تنها یک راه و اون هم مبارزه بود . مبارزه با جور و ظلم و ستم . حسین با یزید نجنگید بلکه با تمامی یه دنیای کفر و ظلم به جنگ بر خواست و پیروز شد .

شاید بگید حسین رو کشتند ، لشکر یارانش که تعداد اندکی بود شکست خورد و تمام خانوادش به اسارت رفت پس این چه پیروزی ای هست ؟

ولی این طور نیست . درسته که حسین کشته شد ولی با شهادتش اسلام پا برجا موند . حسین نشون داد هنوز آزاد مردمانی هستند که حاظرند در راه آزادی و آزادگیشون با تمام دنیای کفر بجنگند حتی اگه سرنوشتی جز مرگ نداشته باشند .

اما از اون طرف نمایندگان این دنیای مادی قدرت خودشون رو در خطر می دیدند پس به این فکر افتادند که باید این موج به ظاهر کوچک رو در نطفه خفه کنند تا صداشون به جایی نرسه و نتونند سلطنت ظلم رو به پایین بکشند . اونا می دونستند که حسین اهل سازش نیست . اونا می دونستند که تمام چیز هایی که برای اونا ارزش هست از نظر حسین و یارانش پشیزی ارزش نداره در نتیجه فقط یک راه می موند . اونا با لشکری که بزرگیش به اندازه همه ظلم ها و ستم های موجود در جها ن بود به مقابله با لشکری به ظاهر معد ود و اندک رفتند . کوچکی یه لشکر امام حسین به همون اندازه ای بود که ارزش های معنوی در جهان اون موقع باقی مونده بود و ارزش محسوب می شد .

لشکر جور به خیالش با به سر نیزه بردن آزادگی اون رو از بین برد ولی نمی دونست که با به سر نیزه رفتن ، اون بهتر دیده می شه . نمی دونست که هر قطره خونی که از اون نیزه ها می چکه مثل بذری هست که به اطراف پراکنده می شه و بعد از مدتی رشد می کنه .

وقتی که انسان ها بپذیرند که برده ظلم باشند دیگه جایی برای آزادگی نمی مونه . این دو گروه نمی تونند در کنار هم باشند . دنیا با تمام بزرگیش برای جا دادن هر دوی اینها خیلی کوچیکه .

 

اگه با ما نیستی ، آزاده باش .

همشون رو باید با  آهنگ و لحن مخصوصش بخونی  تا بهتر درک کنی .

 

1 ) آهااااااااااای ملت !روزگاریست که ایمان فلک رفته به باد  !

2 ) بدو بدو  که ، لبوی تازه دارم .

3 ) سبزی پلو ، سبزی آش ،  سبزی قرمه ، سبزی قیمه !!؟؟ :p , :o

4 ) آی خونه دار و بچه دار ، زنبیل و بردار و بیار .

5 ) شهر ، شهره فرنگه از همه رنگه . بیاید تماشا کنید .

6 )مس ، چدن ، آلومینیوم ، روحی ، آهن پاره ، خریداریم . یخچال ، تلویزیو ن ، فریزر ، لوازم دست دوم خریداریم . ( وانتی )

7 )نمکیه ، نون خشکیییییه .

8 ) سه کیلو 500 تومن . خربزه شیرین و تازه . آب داره و خوشمزه . بخور و ببر . خربزه مشهدی . مشهد رضا ، گنبد طلا . بخور و ببر . ( وانتی )

9 ) رسسس سالت . رسالت نبود؟ رسالت دو نفر ! آبجی رسالت ؟ (مسافر کش )

10 )به من عاجز بی نوا کمک کنید . ان شالله از جوونیت خیر ببینی  . خدا یک دردنیا صد در آخرت عوضت بده . بی بی فاطمه زهرا شفاعتت رو بکنه جوون . یک کمک ناقابل بکن . خدا عمرت بده . بده در راه خدا .

 11 ) بچه مرشد ! جون مرشد . تو این جعبه که می بینید . یک مار هفت سر هست . دو تا جوون مرد پیدا بشند یکی 500 تون بدند تا در این جعبه رو باز کنم و با بردن نام خدا این مار مهیب رو نا پدیدش کنم . نداشتید 5 تا جوون مرد پیدا بشه یکی 200 تومن . بازم اگه نبود ده تا جوون مرد یکی 100 تومن . ( معرکه )

12 ) آلاسکا بستنی ، آلاسکا

13 ) یکی و دو تا . سه تا و چهار تا . پنج تا و شش تا ... ( زور خونه )

14 ) بر جمال محمد صلوات . اللهم صل علی محمد و آل محمد .

 

فکر نکنم کسی تو ایران زندگی کرده باشه و این چیز ها رو نشنیده باشه . بعضی وقت ها به خودم می گم می شه یک روزی برسه دیگه این چیزها رو نشنوم . بعد به خودم می گم لذت زندگی تو ایران به همین چیزاست . انصافا دلت براشون تنگ نمی شه ؟

ساعت 30 : 7 صبح رسیدم دانشگاه . مست خواب بودم . اصلا هنوز چشم هام وا نمی شد . ساعت 30 : 6 از خونه را ه افتاده بودم تا بتونم این موقع برسم . تازشم اصلا وقت نکردم یک لقمه صبحونه بخورم . همین که از خواب بلند شدم گوله از خونه زدم بیرون تا دیر به دانشگاه نرسم .

حالا سر صبحی یک چیزی دیدم که خواب رو از سرم پروند . یک دختر رو دیدم که کلی آرایش کرده بود از اون ور هم خودش رو به شش رنگ در آورده بود با انواع اقسام ماتیک و کرم . نصفه موهاش رو هم ریخته بود بیرون . یک آرایش عجیب و غلیضی هم کرده بود که نگو و نپرس . راستی یادم رفت بگم طرف دانشجو هم بو د . ها ها . شاید فکر کنی می خوام گیر بدم به آرایشش ولی اصلا این چیزا مطرح نیست .

سر صبح فقط یک سوال برام به وجود اومد که این چه ساعتی از خواب بلند شده که هم وقت کرده این همه آرایش بکنه که خودش بیش از یک ساعت وقت می بره هم اینکه خودش رو رسونده دانشگاه .

کلی به سحر خیزیش قبطه خوردم .

ها ها ها .

خدایا ! خدای خوبم . می خوام باهات حرف بزنم .

می خوام بهت بگم که درسته که بعضی اوقات در عبادت تو کوتاهی می کنم ولی بدون که خیلی دوستت دارم .

 می دونی خدا چقدر دوستت دارم ؟ اینقدر که تصورش از درک دیگران خارج هست .

 می دونی من اگه هر آفریده تو رو دوست دارم بدون که چون تو اون رو خلق کردی در نتیجه تو رو هم به همون اندازه دوستت دارم . اگر به انسانی عشق می ورزم اول از همه به تو عشق می ورزم که خالق اونی . پس بدون لا اقلش اندازه همه آفریده هات دوستت دارم . تازه خدا جونم ، من تو رو خیلی بیشتر از اینایی که گفتم دوست دارم چون من رو به وجود آوردی و بهم درک و شعور و قدرت انتخاب دادی . خدایا چقدر تو به من لطف کردی و من چقدر در برابره این همه لطف ازت قدر دانی کردم !

خیلی آرزو ها ازت دارم ولی می خوام یکیش رو حتما بر آورده کنی . می خوام من رو به درجه ای از ایمان برسونی که به یقین برسم . می خوام کمکم کنی که تنبلی در عبادت تو رو به کنار بگذارم و در ازاش شوق عبادت تو در دلم جایگزین بشه .

خدایا ... می دونم که ، می دونی چی می خوام  بهت بگم ! ولی چون از حرف زدن با تو لذت می برم به تو می گم . چه خوب به حرفام گوش می کنی !

 یک چیزی می گم و بعد می خوابم . خدایا خوشحالم که تو رو تو زندگی دارم . دوستت دارم هزار تا . J

He is one .I have three brothers .two of them are my real brother .and the third is my best friend that I love him as like as my brother and I called him my brother .he is a good friend .he is a patron .he help me when I fell in  trouble or I need help . he talk to me when I need speak with some body .he is kind with me and other .he is a good moderator in his life .when he talk to me I accept his idea .be cause he think well many times .he has a hard character .if some body take a mistake he try to absolve him . I love him very much .if some body want to annoy him I wouldn't allow him .if some bodies say some bad things about him I stand  against of them .  I love him and love whom he love .his friends are my friends and his enemies are my enemies.

I warn every body that think bad about him.

He knows my secrets .I am sure he never say my secrets to others .and I trust him.

his real name is Hossain but I habit call him Hesam .

He is not only my friend .he is my brother, my patron and …

I love him very much and I want to say this to every body.

God please … I want that always he has been beside me .near me .and friend with me .and nothings can separate us.

 

Am I bad ?

Am I bad ? why you think it . why ?

I'm not bad . but I love you so much .

I love you more than every body . no body can come in my heart neither you . my heart is yours . it's your home

Please live in my heart . I'll try make nice life and love for you . please …

My life is going down . with out you my life is dark . light my life with your life .

Come back to my lovely life .

My life is yours also my love .

Don't forget only you are in my heart and only you are my love .

And I know I never forget you

But I love you for ever

Written by amir nikhbakht

 _ _ _ lil666@yahoo.com    

 se ta under line bad lil666

 

in matn ro yeki az doost ham khast ke barash bezanam to blog manam paziroftam .  man bi taghsiram :D

عشق کاکتوسی

از کدوم گل بیشتر از همه خوشت می یاد و عاشقشی . من که خودم به شخصه عاشق رز و مریم و یاس هستم البته از کاکتوس هم خوشم می یاد .

هیچ شده که به کاکتوس به عنوان نماد عشق نگاه کرده باشی . شاید بگی خیلی مسخرست که به کاکتوس این طوری نگاه کرد . ولی شاید لیاقتش بیشتر از هر گلی که فکر می کنی برای این منصب باشه . حتی از رز هم بیشتر . آره کاکتوس . همین کاکتوس تیغ تیغی .

به نظرت عشق فقط لطافت یا اینکه همش زیبایی و خوشی هست . نه بر عکس . عشق استقامت ، عشق مقاومت در برابر نا ملایمات ، عشق ایستادگی در برابر سختی ها ست . عشق یعنی دلیلی برای زنده موندن و حفظ حیات .

به نظرم کاکتوس همه این ویژگی ها و خصلت ها رو داره . کاکتوس تو سخت ترین شرایط به زندگیش ادامه می ده . در برابر خیلی از نا ملایمات مثل آفتاب و خشکی و باد و .. ایستادگی می کنه . و وقتی به خودش بارونی می بینه به وجد می یاد و گل می ده . گل هایی بسیار زیبا . همانند وقتی که انسان به عشقش می رسه و به اون گلی تقدیم می کنه .

آره عشق کاکتوس آبه . در روز های داغ با مشقت اون رو به دست می یاره و در ذره ذره وجودش ، با تمام توان نگه داری می کندش و برای حفظ اون بر بدنش کلی خار رشد می کنه تا اون رو به راحتی از دست نده . و وقتی هم که بارون می یاد ، یعنی وقتی که به عشقش در حد کمال مطلوب می رسه شکوفا می شه و زیباییش رو دو چندان می کنه  به نشانه تشکر از محبوبش .

خب ! کدوم گل رو می شناسی که به پای کاکتوس برسه .

می دونی به نظرم می شه به هر چیزی به عنوان نمادی از عشق نگاه کرد . پس سعی کنیم که خودمون رو به چند تا چیز کوچیک تو زندگی برای نشان دادن عشقمون محدود نکنیم . وقتی این کار رو کردی اونوقت همه چیز برات دوست داشتنی می شه و با نگاه به اون یاد معشوقت می یفتی .

به قول سهراب :

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید .