-
در وصف امام زمان
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1383 18:55
قیامت قامتی ، قامت ، قیامت قیامت کرده با این قد و قامت موذن چون ببیند قامتش را به قد قامت ، بماند تا قیامت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1383 07:18
برای او که خواستمش و نخواست خواستنم را و خواستنش را خواهانم تا وقتی که خواهانم تا وقتی که خواهم بود برای گلم ; چرا که به جز گل برایت نامی نمی شناسم که چون گل معطر , زیبا , دلربا , افسونگر و بی وفایِ , بی وفایِ , بی وفا یی آدمی به محبوبش چیز های زیادی می بخشد ، کلام ، آرامش ، لذت ، تو با ارزشترین همه را به من بخشیدی :...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1383 10:20
من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی هرگز ، هزگر پاسخی سخت و درشت و مرا غصه این هرگز ، کشت و مرا غصه این هرگز ، کشت .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1383 01:58
این داستان رو شاید خیلی هاتون شنیده باشید ، ولی من یه بار دیگه مینویسمش : وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من...
-
خداحافظی
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1383 15:46
اومدم اینجا که یک خداحافظی بکنم . خداحافظی به وسعت همه آرزوهام و به پر رنگی همه گذشتم . خیلی وقت ها آدم نیاز داره که با یک سری چیز ها خداحافظی کنه و برای همیشه ترکشون کنه . FEW DAYS AGE I NEED A DEEP SLEEP .MAY BE FOR EVER. My heart was broken by my love. I need to cry. I need to write poems. I need to speak with some...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 شهریورماه سال 1383 08:52
سلام ... می خوام این بار با اونی که میدونه با اونم صحبت کنم . البته شایدم بدونه که تا حالا خیلی باهاش اینجا حرف زدم . شایدم ندونه ... ولی این دفعه می دونم که میدونه با کی ام .آره ! تو ... خود تو ... خوده خودت ... من رو که می شناسی ؟ شاید هم نمی شناسی ولی دیگه فرقی نداره ... دیگه خودم هم خودم رو نمی شناسم ... باورت می...
-
از رادیو شنیدم
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 17:35
سلام . امروز داشتم کتابی از زهرا کدخداییان به نام رد پا می خوندم که به یک داستان جالب رسیدم دلم نیومد بقیه نخونندش برا همینم نوشتمش . امیدوارم لذت ببرید و ازش پند بگیریم ... از رادیو شنیدم یک روز صبح از خواب بیدار شدم ، پیچ رادیو رو باز کردم ، درینگ و درینگی به گوشم بخوره ، خواب از سرم بپره و هم این که بچه ها از صدای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1383 12:06
مرد ها را شجاعت به جلو می راند و زنها را حسادت ( اسکار وایند ) با زنی ازدواج کنید که اگر مرد بود بهترین دوست شما بود ( اسکار وایند ) زن ها ما را جستجو می کنند که آنها را درک کنیم نه آنها رودوست بداریم ( اسکار وایند ) در زندگی دو بار زانو زدم . یک بار برای آفریدگارم ، یک بار برای محبوبم ( شللی ) مراقب باشید چیزهایی را...
-
تموم شد... دوباره شروع میکنم مصمم تر از قبل
شنبه 17 مردادماه سال 1383 00:16
سلام . می شه گفت یک فصل تازه ای از زندگی من شروع داره میشه و شاید مهمترین فصل زندگیم رو به خاموشی میره ... امید داشتم که به جای غروب این فصل شاهده درخشش اون باشم ولی خب نشد ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مردادماه سال 1383 14:37
سلام . نمی دونم این متن رو کجا دیدم و از کجا پیداش کردم ولی به نظرم جالب اومد . گفتم بنویسمش تا شما هم ببینیدش : دو فرشته مسافر ، در بین راه برای اقامت و گذراندن شب به خانه یک خانواده ثروتمند وارد شدند . خانواده ثروتمند از ورود میهمان ها ناراحت و عصبانی شدند و با وجود داشتن اتاق های راحت و گرم، فرشته ها را در کوچک...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مردادماه سال 1383 00:12
روز به روز میگیم دریغ از دیروز سال به سال میگیم دریغ از پارسال
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مردادماه سال 1383 01:11
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم ان عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1383 09:13
کامل ترین مرجع خطاهای مودم 600 . اگر سیستم در حال شماره گیری باشد و دوباره شماره گیری نمایید این خطا نمایش داده می شود . 601 . راه انداز Port بی اعتبار می باشد . 602 . Port هم اکنون باز می باشد برای بسته شدن آن باید کامپیوتر را مجددا راه اندازی نمود. 603 . بافر شماره گیری بیش از حد کوچک است . 604 . اطلاعات نادرستی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1383 14:38
گفت استاد مبر درس از یاد یاد باد آنچه به من گفت استاد یاد باد آنکه مرا یاد آموخت آدمی نان خورد از دولت یاد هیچ یادم نرود این معنی که مرا مادر من نادان زاد پدرم نیز چو استادم دید گشت از تربیت من آزاد پس مرا منت از استاد بود که به تعلیم من استاد استاد هر چه می دانست آموخت مرا غیر یک اصل که ناگفته نهاد قدر استاد نکو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1383 09:27
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته باشکل مهیبی سر و بر را گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 تیرماه سال 1383 06:08
این مسنجر احمق که بالا نیومد . من دارم میرم اصفهان . شنبه بر میگردم . بای بای .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 18:35
زندگی را شعله باید بر فروزنده شعله ها را هیمه سوزنده جنگلی هستی تو ای انسان جنگل ای روییده آزاده بیدریغ افکنده روی کوهها دامان آشیانها بر سر انگشتان تو جاوید چشمه ها در سایبانهای تو جوشنده آفتاب و باد و باران بر سرت افشان جان تو خدمتگر آتش سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 تیرماه سال 1383 18:43
وه چه خوب آمدی ، صفا کردی چه عجب شد که یاد ما کردی ای بسا آرزوت می کردم خوب شد آمدی ، صفا کردی آفتاب از کدام سمت دمید که تو امروز یاد آشنا کردی از چه دستی سحر بلند شدی که تفقد به بی نوا کردی قلم پا به اختیار تو بود یا ز سهو القلم خطا کردی بی وفایی مگر چه عیبی داشت که پشیمان شدی وفا کردی شب مگر خواب تازه دیدی تو که سحر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 تیرماه سال 1383 22:27
دلم می سوزه ... هم برای خودم هم برای دوستام ... دلم می سوزه ... به خاطر زیباترین چیزهایی که به فراموشی سپرده می شند ... به خاطر عزیزترین چیزهایی که از بین می رند و به خاطر گل هایی که به سرعت پژمرده می شند ... دلم می سوزه ... به خاطر جوون هایی که در اوج جوونی می میرند ... به خاطر انسان هایی که بیماری لاعلاج و دردناک می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1383 21:42
دانی که چرا طفل به هنگام تولد با ضجه و بیتابی و فریاد و فغانست با آنکه برون آمده از محبس زهدان و امروز در این عرصه آزاد جهانست با آنکه در آنجا همه خون بوده خوراکش وینجا شکرش در لب و شیرش به دهانست زانست که در لوح ازل دیده که عالم بر عالمیان جای چه ذل و چه هوانست داند که درین نشئه چها بر سرش آید بیچاره از لحظه اول...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 22:34
همه جورش رو شنیده بودیم این نوعش رو دیگه نشنیده بودیم : تو بستان بوسه ای از من فره بد شد اگر، باز سر جاش نه اخم مکن گوش به عرضم بده مفت نخواهم ز تو ، قرضم بده نیست درین گفته من سوسه یی گر تو بمن قرض دهی بوسه یی بوسه دیگر سر آن می نهم لحظه دیگر به تو پس می دهم قرض بده منفعتش را بگیر زود هم این قرض گذارم نه دیر... جالب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 تیرماه سال 1383 14:05
خب یک مسافرت یک روزه به اصفهان حال آدم رو عوض میکنه . جاتون خالی ... پنج شنبه همین که امتحان مقاومت مصالح رو دادم – البته بماند که چه گندی زدم – راه افتادم سمت خونه . آخه قرار بود بریم اصفهان . می خواستم از دانشگاه بیام بیرون که استادم رو دیدم . استاد : چطور بود ؟ سوال هاش خوب بود . خوشت اومد ؟ من :استاد این چه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1383 08:52
آدم که حرف برای زدن نداشته باشه همین می شه دیگه . خب الان یک هفته ای میشه که از فوت لیلا می گذره . امروز داریم میریم قم سره خاکش و مراسم هفتش . نمی دونم ولی از خیلی ها انتظار بیشتر از این ها رو داشتم . انتظار داشتم که لا اقلش برای مراسم هفتمش بیاند . شاید دوری راه یک علتش باشه ولی به نظرم دلیل مسخره ای هست . بعضی ها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 تیرماه سال 1383 09:49
سلام . من حالم چند روزه که به شدت گرفته . بعضی ها میدونند چرا ، بعضی ها هم نمی دونند . خب جالبه ... من تو همین چند روزه گذشته از بس که اعصابم بهم ریخته بود نفهمیدم چطور خیلی ها رو اذیت کردم . چند نفر از دستم عصبانی شدند چند نفر هم از کوره در رفتند . یکشون هم که از شدت عصبانیت delete کرد دیگه جواب pm هام رو هم نمی ده ....
-
لیلا
شنبه 30 خردادماه سال 1383 16:30
با لاخره اتفاق افتاد ... چیزی که این همه مدت ازش می ترسیدم اتفاق افتاد ... لیلا دختری که مثل خواهرم دوستش داشتم ... نامزد صمیمی ترین دوستم ... همه زندگی اون ... همه چیز تموم شد ... همه چیز ... بالاخره اون سرطان لعنتی از پا درش اورد ... خدا یا یک عزیز رو از ما گرفتی و بردی پیش خودت ... خودت دوستش داشتی و گرفتیش از ما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 خردادماه سال 1383 10:07
چون به تپه های سبز می نگرم ، آنگاه که باد در میان علفزار های آن رقص کنان به عشوه گری می پردازد و ابر های سپید را به راحتی به این سو و آن سو می برد و با شکل دادن به آنها به آسمان زیبایی صد چندان می بخشد ، در آن هنگام من فقط به یاد تو هستم . هنگامی که به صدای خنده معصومانه کودکان توجه میکنم ، آن هنگام که سر گرم بازی خود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 13:22
زیبا ترین صحنه فیلمی که تا حالا دیدی کدوم بوده ؟ به نظر من که صحنه آخر فیلم brave heart شاهکار اون فیلم به شمار می یاد . اون موقعی که فریاد کشیده میشه freedom و شاه در حال احتضار انگلیس ، میمیره ... با اومدن آزادی ، استبداد دیگه معنایی نداره ... قدرت های بزرگ توسط 4 عامل به زوال کشیده می شند : ظلم ، خیانت ، بی کفایتی...
-
همین جوری
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 09:33
سلام . امروز صبح که از خواب بلند شدم تصمیم گرفتم بیام همینجوری اینجا حرف بزنم . بدون هیچ گونه فکری راجع به اینکه می خوام چی بنویسم . تا امتحان هام ۳ روز باقی مونده نه جزوه دارم نه کتاب نه سر کلاس هام رفتم . نصف کلاس هام رو ۱۴ جلسه غیبت رودارم . ۳ هفته ای می شه که آشفتم اصلا مغزم کاملا تعطیل شده . به هیچ چیز نمی تونم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 خردادماه سال 1383 23:27
شاید توی اون لحظه تنها کار درست همون بودش برای رسیدن به حقیقت . خب شایدم من اشتباه بزرگی کردم . حالا هم پای همه چیز وای می ایستم . حتی به قیمت ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 خردادماه سال 1383 10:36
امشب دلم غمگین است امشب غمم سنگین است بر کنج دیوار دلم تکیه زده ام و با نوای او هم صدا شده ام صدایم محزون است و نوایم غمگین در درونم چیزیست در درونم دردیست چکه ابی غلتید گونه ام را بوسید بر لیم جاری گشت از بلندی ول گشت تکه ای از جگرم پاره گشت چکه آبی دیگر ... چکه آبی دیگر آری این ساز من است آری این نغمه دمساز من است...