-
شازده کوچولو قسمت دوم
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1384 19:31
این طوری بود که توانستم این اطلاع بسیار مهم دیگر را به دست بیاورم که سیاره او کمی بزرگتر از یک خانه است ! این نکته مرا چندان متعجب نکرد . می دانستم که علاوه بر سیاره های درشتی مانند زمین و مشتری و مریخ و زهره که هر کدام نام و نشانی دارند ، صد ها سیاره دیگر نیز هستند که گاهی از بس کوچکند حتی با دوربین های نجومی به زور...
-
شازده کوچولو
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 08:21
شازده کوچولو اثر آنتوان دو سن ته گزوپه ری از بچه ها پوزش می خوام که این کتاب را به یکی از آدم بزرگ ها تقدیم کرده ام . عذر خوبی برای این کار دارم : این آدم بزرگ بهترین دوست من در جهان است . عذر دیگری هم دارم : این آدم بزرگ می تواند همه چیز را : حتی کتابهایی را که برای بچه ها ست بفهمد . عذر سومی هم دارم : این آدم بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1384 21:24
سحرم دولتِ خواب آلوده آمد و گفت بخواب آسوده که نه آن خسروِ شیرین آمد نه نگارت به هر آئین آمد پس مبادا قدحی در بکشی به تماشا همه جا سر بکشی گفتم آن دولتِ بیدار چه شد؟ مژدة آمدنِ یار چه شد ؟ گفت آن دولتِ بیدار افتاد کودتائی شد و از کار افتاد تیغِ بیدادگران کاری شد یار هم صیغة اجباری شد رفت از طرفِ چمن بادِ صبا وز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1384 09:17
خب اینم اون عکس هایی که قولش رو داده بودم . عکس های مسافرت اهواز . در عکس اول بچه ها در حال انداختن علی اکبر به آب هستند و در عکس دوم جعبه برق قطار رو از جا کندند که خودشون برق داشته باشند .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 22:20
حس این آهنگ خیلی واسم آشناست هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم یا از تو حتی با خودم یک لحظه صحبت بکنم هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم این قدر ظریفی که با یک ، نگاه هرزه می شکنی . اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی . هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1384 07:30
روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است.شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد.شاگرد لب به سخن گشودواز بی وفایی یار صحبت کرد واین که دختر مورد علاقه اش به او جواب رد داده و پیشنها ازدواج دیگری راپذیرفته است .شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 17:30
حسام جان یک دنیا ممنونم ازت بابت اون داستان قشنگ . واقعا زیبا بود . خیلی خیلی زیبا . می خوام اون داستان رو این جا واسه همه بنویسم . منتظر باشید . شازده کوچولو در راهه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 08:29
واقعا دوستش می داشت... از صمیم قلب. بارها او را دیده بود و هر بار بیشتر به وی دل می باخت.در زیبایی کامل بود و چشمانش با هر نگاه غرور را در میان عالمیان تقسیم می کرد.... و امروز نیز، با او وعده ملاقات داشت. فقط ده دقیقه دیگر... یعنی رأس ساعت هفت!بر لبانش رژ زننده ای کشید. پشت چشم ها را به شدت تیره کرد و از مژه ها و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 فروردینماه سال 1384 19:35
دخترک انگشتاشو دونه دونه باز کرده بود و می شمرد یک،دو،سه،..،انگشتای دستش که تموم شد شروع کرد به شمردن انگشت پاهاش! یازده،دوازده،سیزده،چهارده،پانزده،شانزده،..،ممم،شانزده،شانزده،شانزده... انگار باقی را بلد نبود،از اینکه نمی دو نست بعد از شانزده چه عددی هست بغضش گرفته بود ،اشکاش دونه دونه از گونه هاش جاری شده بود از روی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1384 23:24
خیلی از من دور نیستی... یه جایی توی این گیتی بزرگ ...داخل یکی از آسمانها هفتگانه ....میان میلیاردها کهکشان ؛ داخل کهکشان راه شیری معروف ....میون این همه منظومه ...یکی اون وسط بین منظومه شمسی ...روی یک کره کوچک به نام زمین ....روی یک قاره به نام آسیا ...توی خاور میانه یک کشور جهان سوم گربه ایی شکل؛ ایران ؛ توی بزرگترین...
-
جوابیه
سهشنبه 23 فروردینماه سال 1384 17:31
یکی دو روز پیش این جمله رو واسه دوست هام فرستادم . ای کاش سه کلمه غرور دروغ و عشق وجود نداشت تا آدم ها مجبور نمی شدند به خاطر غرور در مورد عشقشان دروغ بگویند . در جواب این رو از دوستم مهدی رسول زاده گرفتم ای کاش عشق نبود تا این قدر مورد بی احترامی قرار نمی گرفت و هر کسی که از راه می رسید با سر هم کردن ۳ حرف ع ش ق حس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 12:10
به نام یگانه گل یا پوچ باز بی همتا سفرنامه اهواز به روایت تهران جنوب توضیح نویسنده : متنی که هم اکنون مطالعه می کنید حاصل سال های سال سعی و تلاش بی وقفه و شبانه روزی و دود چراغ خوردن های فراوان این جانب بوده . نویسنده سعی داشته تا حد امکان از هرگونه سانسور و تحریف متن خود داری کند . لذا امکان دارد موجبات ناراحتی عده...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 10:22
صدای جیغ حبه انگور ، شنگول و منگول رو نصفه شبی کشوند توی اتاق خانم بزی. طفلکی از ترس زبونش بند اومده بود. هق هق بلندی کرد و گفت که خواب دیده آقا گرگه گلوی مامانشو گرفته توی دهنش. می گفت صدای نفسای گرگ بدجنس اونقدر نزدیک بود که نمیدونه خواب بوده یا بیدار؟ خانم بزی در حالی که سعی میکرد گلوشو یه جوری از دید بزغاله ها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1384 11:03
نفرینتان نمی کنم که بمیرید نفرینتان نمیکنم که برای ابد زنده بمانید نفرینتان میکنم که زن باشید و بفهمید این جا که منم زن بودن نفرینی ست . زن که باشی نیمی از حقوق آدمیان را نداری مادر که باشی ، حق آدم بودن را هم تمام هویتت را ، شعورت را ، وجودت را به نقد از تو می ستانند و بهشتی نادیده نثارت می کنند نسیه ! این جا که منم...
-
"Creation in 7 days"
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1384 21:11
خدا نگاهی به ساعت شنی اش کرد آن را بر گرداند و گفت : این هم از روز دهم ، فردا همه چیز را جمع می کنم توی این سه روز ، خودشان را خوب نشان دادند ..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردینماه سال 1384 22:33
سینا جان درگذشت پدرت رو بهت تسلیت می گم . امید وارم غم آخرت باشه من و همه دوست هات رو توی غم خودت شریک بدون
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 فروردینماه سال 1384 22:12
ماهی قرمز از تنگ پرید بیرون تا عید رو به گربه سیاه ی من تبریک بگه، اما نمی دونست دوران گفتگوی تمدنها گذشته و سال ، سال مشارکته /. پ.ن :گربه سیاه ی من با گربه سفیده ی سپیده جون ، دوتائی خوردنش
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1384 19:54
آدمها گاهی مثل درهای محکم و فلزی تسخیر ناپذیر نشان میدهند.ولی عمومآ از یک نقطه ضعف کوچک میتوانی شکاف عظیمی در بینشان ایجاد کنی.به شرط انکه کلید را درست انتخاب کرده باشی .
-
مطلب دزدی
پنجشنبه 4 فروردینماه سال 1384 17:25
زودباوری مرا به یاد میاوری؟نام من شایعه است.من هیچ احترامی برای عدالت قائل نیستم.من نمی کشم اما فلج میکنم.قلبها را میشکنم وزندگیهاراتباه میسازم.من حیله گروبدخواهم وباگذشت زمان قدرت میگیرم. هرچه بیشتر تکرار شوم بیشتر باور میشوم من درهر رده ایی از اجتماع می شکفم.قربانیان من بی پناه و در مقابله با من بی دفاعند.زمانی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 10:57
ایرانیان در قدیم، به عنوان شگون، هفت «سینی» از دانه هایی که برکت به سفره ها می آورد، می رویاندند و بر خوان نوروزی خود می نهادند. «سینی» معرب «چینی» است که در قدیم به طبق های بزرگی که از چین آورده بودند، گفته می شد به احتمالی « هفت سین» می تواند بازمانده همین هفت «سینی» باشد و یا نمادی از «سبزه»و «سرسبزی ». اگر در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 12:50
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 اسفندماه سال 1383 10:08
سلام . یک سر به این بلاگ بزنید . متن جالبی درباره هفت سین توش هست .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اسفندماه سال 1383 16:15
متن زیر خوانندش منصوره . با اینکه آهنگش جلفه از نظرم ، ولی خوشم می یاد از این آهنگش. دیوونه دیوونه دیوونه شو دیوونه دنیا با قیل و قالش غصه رو بی خیالش ... دیوونه رو نگاه کن ببین چه خوبه حالش تو این دو روزه دنیا دل رو بزن به دریا بزن به سیم آخر دیوونه شو مثل ما دیوونه غم نداره هیچ چیزی کم نداره حرفش و قلبش یکیه دیوونه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 10:23
گفتی بمون با من بمون گفتم می مونم گفتی با دلتنگی بخون گفتم می خووووووووووونم گفتم که مست و عاشقم دیوونه تو هر شب خرابم گوشه میخونه تو گفتی ببندم عهد و با یاد تو بستم تاج غرووووورم و به زیر پات شکستم گفتی که باید عاشق و دیوونه باشم چون ساغی هر شب می کش می خونه باشم گفتی که باید خاطرم شرط تو باشه راه خیال بسته ام فتح تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1383 23:31
بازگشت به خانه
-
بازگشت به خانه
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1383 23:52
باز آآآ باز آآآ هر آنچه هستی باز آآآ گر کافر و گبر و بت پرستی باز آآآ مجددا سلام . امممممم . راستش خواستم بگم که نتونستم از بلاگم دست بکشم و بی خیالش بشم . کلی هم کلنجار رفتم با خودم که بزارمش کنار ولی دیدم نشد که نشد . اممممم . راستش باید بگم شرمنده روی گلتونم ولی بازم از این به بعد لینکش واستون فرستاده می شه . دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1383 21:30
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست محفل ققنوس . راستش یک مدتی بود که اسم این بلاگ دو کلوم حرف حساب بود . بعدش یک روز نشستم یک نگاه کردم به مطالبی که از اول تا حالا نوشتم . دیدم مدتی می شه که دیگه حرف حساب نمی زنم . بیشتر شبیه درد و دل شده . تبدیل به یک جایی شده که حرف های دلم رو بزنم . بعضی وقت ها مستقیم و گاهی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 18:16
هتل چمران قسمت پایانی ... خب سال اول با همه بد بختی هاش گذشت ... معدلم به 14 رسید ... 6 نمره افت معدل و هنوز شاگرد اول دبیرستان بودم ... سال اول که تموم شد من یک دنیا تغییر کرده بودم ... دیگه از دوران بچگی دراومده بودم ... راهنمایی با همه پاکی بچه هاش تموم شده بود ... اگه توی راهنمایی تو کل مدرسه 10 تا نخاله بود که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 14:16
خدا یا ازت خواهش می کنم کمکش کن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1383 10:04
اگه می خواید مختون تعطیل شه حتما نگاش کنید . قول می دم کم بیارید http://freepersia.com/mindreader.htm